به گزارش اقتصادآنلاین، به هم خوردن رابطه عاشقانه میتواند بسیار دردناک باشد. اگر افراد در این شرایط اصولی عمل نکنند، ممکن است آسیبهای بسیار جدی به احساسات و سلامت روان یکدیگر وارد کنند. امید برگشت به رابطه عاشقانه و عدم پذیرش موقعیت جدید شایع ترین مساله ای است که در این مواقع پیش خواهد آمد.
پرسش: دوست دخترم دو ماه پیش باهام بهم زد، برگشت گفت دوستم داره ولی ما به درد هم نمیخوریم، و هرچقدر ازش خواهش کردم اینکارو نکنه یا لااقل توضیح بیشتری بده فایده نداشت. دکتر چاووشی ما دو تا کنار هم فوقالعاده بودیم، ساعتها با هم حرف میزدیم، میخندیدیم، واسه آینده پلن میچیدیم...هیچ مشکل خاص و جدی نداشتیم، واقعا نمیفهمم چی شد، یه لحظه فکرش از سرم نمیره، چند روز پیش یبار دیگه باهاش تماس گرفتم گفتم فقط بیا حرف بزنیم ولی قبول نکرد گفت درکم میکنه ولی باید از خودش مراقبت کنه. حتی این حرفشم مسخرس آخه من لامصب هیچوقت کمتر از گل بهش نگفتم، میخواد خودشو در برابر منی که عاشقشم محافظت کنه؟ اگرم جدایی ازم براش سخته که خب آخه چه کاریه دو نفر که همو دوست دارن با هم نباشن؟ هیچی این داستان تو کتم نمیره. با این وضعیت چطوری میتونم امید برگشتشو رها کنم و به زندگی برگردم؟ از فکر و خیال خستم...
پاسخ: دوست خوبم، میتونم تصور کنم که این جدایی چقدر برات دردناکه اما اگه میخوای حالت بهتر بشه، راهش تمرکز کردن رو این جدایی و فهمیدن علت تصمیم پارتنرت نیست، بلکه باید بتونی بین یه درد واقعی، ناشی از جدایی با رنجی که خودت داری به این وضعیت اضافه میکنی، تمایز قائل بشی.
توضیحات طرف مقابل را نمیپذیریم!
الان منظورم رو دقیقتر برات توضیح میدم: ببین، یکی از دلایلی که باعث میشه اکثر ماها، بعد از اتمام رابطه، تا مدتها حالمون بد باشه، اینه که توضیحات طرف مقابل رو نمیپذیریم! در واقع، وقتی طرف میاد دلیل جداییشو میگه، ما توضیحاتشو نمیشنویم چون حرفهاش اون چیزی نیست که ما دلمون میخواد بشنونیم. دوست دختر سابق شما هم، کاملا واضح گفته که چرا میخواد جدا شه؛ ایشون گفته علیرغم تمام فاکتورهای مثبتتون، معتقده که مناسب هم نیستید، تمام.
پس دیگه اهمیتی نداره که این توضیح، چقدر مبهم، مسخره یا صادقانه به نظر میرسه؛ چون اصلا فرقی نمیکنه که اون چی بهت بگه، من میتونم تضمین کنم که اون هر چی بگه، بازم قانع نمیشی، هر دلیلی هم بیاره، باز به خودت میگی: ولی ما که همدیگه رو دوست داشتیم! یادت باشه: هیچ توضیحی تو دنیا، نمیتونه درد جدایی رو کمرنگ کنه! فقط تو با پس زدن و نپذیرفتن دلیلی که بهت گفته شده، دوران رنج کشیدنت رو طولانیتر میکنی. اینطوری ممکنه ماهها بگذره و مدام، هر ثانیه این رابطه رو تو سرت نشخوار کنی تا شاید بالاخره بفهمی چی بود که باعث شد پارتنرت، شما دو نفر رو مناسب همدیگه ندونه، اما بازم به نتیجه نمیرسی.
پس برای اینکه بتونی به زندگی برگردی، ناچاری با یه واقعیت تلخ مواجه شی: «یه نفر میتونه یه عالمه از خصیصههای تو رو دوست داشته باشه ولی دلش نخواد زندگیش رو در کنارت سپری کنه». میتونی یه رفیق جذاب، مهربون، دوست داشتنی و خلاصه همه چی تموم باشی ولی پارتنر مناسبی برای این آدم نباشی و رابطه عاشقانه تو تمام شه. زمانی که این حقیقت رو تاب بیاری، اونوقت میتونی این فکر و خیالهای وسواسگونهای که نمیذاره به جلو حرکت کنی و تو رو وسط این همه درد گیر انداخته رو رها کنی.
چون باید این صدایی که تو سرته و هی میگه، حالا با کی ساعتها حرف بزنم؟ چرا نمیاد منو ببینه؟ یعنی دلش برام تنگ نشده؟ یعنی الان اونم به من فکر میکنه؟ خاموش بشه، تا فرصت کنی برای رویاهای شیرین آینده، برای روزهایی که به قول خودت، براشون با دوست دخترت برنامه چیده بودی سوگواری کنی، تا بعد، تازه بتونی ساختن آیندهای متفاوت رو شروع کنی. همه ما در هر لحظه که هستیم، تو هر جادهای که حرکت میکنیم، داریم به سمت آینده بخصوصی پیش میریم و برای ساختنش تلاش میکنیم، درسته؟
برای آینده سوگواری کنید
پس وقتی به هر دلیلی، اتفاقی میافته که مسیرمون رو عوض میشه، لازمه برای اون آیندهای که روزها براش تصویرسازی کرده بودیم، سوگواری کنیم. تا بعد بتونیم خودمون رو با مسیر جدیدمون وفق و از مناظر متفاوت و زیبایی که پیش چشممون قرار گرفته لذت ببریم. چطوری؟ باید قبول کنی که اون توضیحات و دلایل اون آدم برای خداحافظی، پادزهر درد و رنجی که گرفتارش هستی نخواهد بود! بهتره بدونی که فقط خودت میتونی الان به خودت کمک کنی؛ پس لطفا، دست از ایدهآلسازی اون آدم و رابطهای که باهاش داشتی بردار.
نه اون آدم معرکه بوده و نه رابطهات ایدهآل بوده، چون نمیشه رابطهای که یکی از طرفین، یکهو، تصمیم به ترک گرفته، ایدهآل و بینقص باشه. رابطه سالم، یعنی یه تعامل متقابل و دوطرفه. پس این شمایی که داری به شکل خود آزارگرایانهای، فقط جنبههای مثبت رابطهتون رو یادآوری میکنی و این واقعیت رو نادیده میگیری که وقتی رفت، وقتی نموند، وقتی نخواست، پس لابد همه چیز اونقدری که تصور میکردی فوق العاده نبوده دیگه! من که بارها خدمتتون گفته بودم: عیار آدمها رو نه در آغاز رابطه بلکه در پایان رابطه باید سنجید!
بگذریم، حدس من اینه که منظور ایشون از اینکه باید از خودش مراقبت کنه، اینه که میخواد از موقعیتی که میدونه شما تلاش میکنی متقاعدش کنی که بهتره به هم برگردید اجتناب کنه، چون اون اصلا دلیلی نمیبینه که به واسطه دلایل شما قانع بشه! اون تصمیم خودش رو گرفته. پس شما هم کافیه بپذیری که یه چیزی تو رابطه شما دو نفر کار نمیکرده و دیگه سعی نکنی دنبال دلیل منطقی، یا مشکل خاص و جدی تو رابطهتون بگردی. چون هیچکدوم اینا، نمیتونه درد جدایی رو به شکل معجزهواری از بین ببره.
با ابهام موقعیت کنار آمدن
میدونم که ابهام این موقعیت، غم و اندوه جدایی رو برات پیچیده و سختتر کرده؛ اما برای برگشتن به زندگی، چارهای نداری، جز اینکه با ابهام موقعیتی که توش گیر افتادی کنار بیای و دنبال دلایل منطقی، ملموس و عینی نباشی! چون این زندگی لعنتی و فقدانهایی که هر روز ما رو باهاشون مواجه میکنه، هیچوقت مشخص و ملموس و ساده نخواهند بود. در نهایت، باید بدونی که درمان این درد به زمان احتیاج داره و طی این مسیر، باید حسابی با خودت مهربون و صبور باشی و یادت بمونه، هر چی که رنج کمتری رو به ماجرا اضافه کنی، زخم دلت سریعتر خوب میشه.
ولی نگران نباش، بالاخره این درد فرو میشینه و تو دوباره میتونی خلاهای دردناکی که امروز تو وجودت حس میکنی رو با افکار مفیدتر، انجام فعالیتهای مورد علاقهات و ارتباطات اجتماعی که باعث رشدت میشه پر کنی. در ضمن، همه این مسیر با همه سختیهاش، آخر سر تو رو به قرار گرفتن در کنار کسی که مناسبت باشه و شروع یک رابطه عاشقانه نزدیکتر میکنه.