یونگ معتقد است که میانسالی دورهای هست که افراد باید میان اجزای مردانه و زنانه خود سازش برقرار کنند همچنین او میانسالی را ظهر زندگی میداند. یعنی فرد تا ۴۰سالگی مسیر زندگیاش را یافته و حالا درست در ظهر زندگی، مسیر طی شده زندگی را نگاه میکند تا ببیند آنچه به ثمر رسانده راضی کننده است یا خیر.
تحصیلات، داشتن شغل و درآمد و ازدواج و تشکیل زندگی ازجمله مولفههایی است که اگر رضایت بخش نباشد موجب احساس کمبود، افسردگی و اضطراب میگردد.
از نظر وی، جدا شدن از دوره جوانی و پذیرفتن مرگ، دو موضوعی است که فرد در این دوره با آن مواجه میگردد. افراد در این دوره بیشتر از قبل به خودِ درونی و جنبههای معنوی توجه میکنند.
هرچند این موضوع ممکن است فرد را دچار اضطراب و آشفتگی کند، اما کسانی که در این دوره با ارزیابی گذشته دست به تغییراتی متناسب و ساماندهی دوباره زندگی خود بزنند، همچنان در مسیر رشد باقی خواهند ماند.
بعضی دیگر از روانشناسان دوره میانسالی را پرفشارترین دوره زندگی مینامند. در این دوره مسائل زندگی خانوادگی، پرورش فرزندان، به دست آوردن و نگهداری و ارتقاء شغل و مشکلات سکونت میتواند فشارهای گوناگونی را به فرد تحمیل کند. و فرد میانسال با عواملی مانند آشیانه خالی و سر و سامان دادن به فرزندان مواجه میشود.
وظایف جدید تحولی در میانسالی عبارتند از: حفظ کارآمدی حرفهای، حفظ رابطه با همسر، حمایت از فرزندان نوجوان خود، حفظ رشتههای وابستگی با خویشاوندان مسن، برقرارکردن و حفظ کردن یک سطح زندگی اقتصادی در رابطه با نیازهای خود، به فعل در آوردن مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی، حفظ روابط دوستانه، دنبال کردن و گسترش فرصتهای فراغت، میانسالی فرصت ارزشیابی مجدد تعهدات و هدفها و افزایش آگاهی و هوشیاری است.
این دوره نوعی بازگشت به درون بینی است میانسالی دورهای است که هویت فردی پایدار است. ظرفیت مقابله با مسائل، اجتماعی و پدید آوری شخصی در سطح بالاست.
از لحاظ جسمی، این دوره با تواناییهای بدن و انرژی زیاد همراه است، این که فرد میانسال چقدر از سلامتی برخوردار باشد، بستگی به روش زندگی او دارد، پژوهشها نشان داده است که تغذیه رمز اصلی سلامتی است.
اوایل بزرگسالی بیشترین انرژی و وفور نعمت، تناقض و استرس هم دارد. این سالهای رضایت زیاد از عشق، تمایلات جنسی، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند. این سالها فشار زیادی دارند مانند تصمیمات مهم ازدواج، فرزندان، کار و سبک زندگی.
پژوهشها نشان داده اند، میانسالی دورهای است که توانایی ذهنی بسیار پیچیده به اوج عملکرد خود میرسد و همچنین خلاقیت در جوانی و خلاقیت در میانسالی با هم متفاوت هستند.
برخی از روانشناسان مانند یونگ، اریکسون، ویالنت و لوینسون بروز بحران میانسالی را امری قطعی تلقی میکنند. در اکثر موارد عبور از مرحله میانسالی به آرامی صورت میگیرد و شاید به همین دلیل برخی از روانشناسان دیگر در مورد وجود بحران میانسالی به عنوان یک تجربه همگانی ابراز تردید کردهاند. در مجموع ارزیابی زندگی در طول میانسالی متداول است اغلب افراد تغییراتی میکنند که به صورت نقاط عطف بهتر از تغییرات چشمگیری در زندگی میتوان آنها را توصیف کرد. آنهایی که نمیتواند مسیر زندگی خود را تغییر دهند، اغلب در جریان مشکلات زندگی به دنبال روزنه امیدی میگردند.
افراد در حدود ۴۰ سالگی موفقیت خود را در برآورده کردن هدفهای اوایل بزرگسالی ارزیابی میکنند چون میدانند که زمان بیشتری را پشت سر گذاشته و زمان کمتری در پیش رو دارند سالهای باقی مانده را بسیار ارزشمند میپندارند و در نتیجه برخی از افراد در عناصر خانواده و شغل، ساختار زندگی مانند طلاق، ازدواج مجدد، تغییر دادن مشاغل یا نشان دادن خلاقیت بیشتر تجدیدنظرهای جدی میکنند.
سایرین تغییر جزئی کرده و همان زندگی زناشویی، شرایط دور و بر، شغل و محیط کار را ادامه میدهند هرچقدر هم که سالها وزش تند باد و طوفان را به همراه داشته باشد. اغلب افراد برای مدتی متوجه درون شده و روی زندگی معنادار تمرکز میکنند.
یک دلیل آن این است که برای بسیاری از افراد میانسال امکان پیشرفت شغلی و رشد شخصی محدودی وجود دارد. برخی از این که رویای اوایل بزرگسالی خود را کاملا تحقق نبخشیده اند، احساس ناامیدی کرده و میخواهند قبل از اینکه خیلی دیر شود، مسیر رضایتبخش تری را پیدا کنند.
حتی کسانی که به هدفهای خود رسیدهاند میپرسند این دستاوردها از نظر دیگران، جامعه و خودم تا چه اندازه خوب است؟
در مرحله میانسالی تعدادی از افراد با توجه به ارزیابی خود از میزان موفقیتهای شغلی و اجتماعی و روابط خانوادگی احساس تنهایی و بیکسی را تجربه میکنند و در انزوا فرو میروند.
عدهای دیگر اگر از موارد یاد شده احساس رضایت داشته باشند به دیگران پیوسته و انسجام خود را با آنان حفظ میکنند.
دکتر زهرا محبوبی نیه در ادامه این مطلب آورده است ویژگی بسیار مهم شناختی فرد در دوره میانسالی پختگی تفکر یکپارچه و ترکیبی است. فردی که به پختگی رسیده وقتی مطلبی را میخواند یا میشنود به جای پذیرش، آنها را از صافی تجارب زندگی و آموختههای خود میگذراند و تبیین و تفسیر میکند.
این تفکر ترکیبی دارای عناصر عاطفی و اجتماعی و متمرکز بر حل مسائل عملی زندگی است. به همین دلیل بزرگسالان و پختگان نسل هدایت کننده جامعه محسوب میشوند و رهبری وهدایت نهادهای مختلف اجتماعی و فرهنگی را به عهده دارند. آنها به طور مسلم با پیچیدگی کار استفاده یکپارچهترو انعطاف پذیر تری از هوش خود خواهند برد.
بطور کلی درجات بالای پختگی را در افراد معدودی میتوان مشاهده کرد. آثار بزرگ علمی و هنری و فرهنگی بشری نیز غالبا اگر چه نه همیشه توسط افرادی خلق شده است که به مرحله پختگی کامل رسیدهاند برای مثال مهمترین کشفیات لویی پاستور پس از چهل سالگی بود. داروین ۵۰ ساله بود که نظریه تکامل خود را ارائه کرد.
وقتی که لئوناردو داوینچی تصویر مونالیزا را نقاشی کرد ۵۲ سال داشت. زمانی که سعدی اثر ماندگار گلستان را نوشت ۵۰ سالگی را پشت سر گذاشته بود.
جلال الدین مولوی کتاب مثنوی را در ده سال آخر عمر خود که افکارش به منتهای درجه پختگی رسیده بود به رشته تالیف درآورد. فردوسی طوسی نیز کتاب شاهنامه را در فاصله سالهای ۴۵ تا ۷۵ سالگی خود سرود. سنایی نیز آثار برجسته عرفانی خود را در این دوران از زندگی خویش سروده است.
کارل گوستاو یونگ معتقد است مهمترین کهن الگو"خویشتن" است و مهمترین اتفاقی که باید برای ما بیفتد این است که جنبههای متضاد شخصیت با یکدیگر سازگار و هماهنگ شوند از نظر یونگ میانسالی سن تفرد و خویشتن است، فراز و نشیبهای این دوره از زندگی باعث احساس فرد بودن، یا فردیت میشود، فردیت در واقع نوعی تعادل در درون شخص و یکپارچگی هماهنگ در کل وجود است.
اریک اریکسون میانسالی را هفتمین مرحله زندگی قلمداد میکند و مهمترین تکلیف رشدی این دوره را زایندگی در برابر رکود میداند و معتقد است که افراد میانسال عمدتاً به هدایت نسل آینده علاقهمند میشوند وهمچنین میانسالان بیشتر بر این نکته تمرکز دارند تا فعالیتهایی انجام دهند که تاثیر و ثمره آن تا بعد از مرگشان هم باقی بماند.
معمولاً، میانسالانی که از مسیر زندگی خود رضایت دارند، روابط اجتماعیشان را گستردهتر میکنند و با کمک به دیگران، مسئولیتپذیری بیشتر و جسارت بیشتر، به دنبال رضایت بیشتر خود از زندگیاند. در مقابل، در این مرحله ناکامی به صورت خود محوری، کاهش سطح ارتباطات اجتماعی، ناامیدی، بیکفایتی و افسردگی نمود پیدا میکند.
بایستی خاطر نشان کرد که لوینسون بیشترین نظریه پردازی را درباره میانسالی داشته است و نظریه «فصول زندگی» را ارائه داد، ودقیقتر به این موضوع میپردازد. به عقیده او میانسالی از مرحله انتقال آغاز میشود که ۴۰ تا ۴۵ سالگی است در دوره ۴۵ تا ۵۰سالگی، فرد با تغییراتی در زندگی، فصل جدیدی را آغاز کرده است.
در دوره ۵۰ تا ۵۵ سالگی، این دستاوردها را تصحیح و محکمتر میکند و در دوره ۵۵ تا ۶۰ سالگی بیشترین میزان اختیار را دارد.
میانسالان، بیش از فکر کردن به آینده به ارزیابی گذشته میپردازند تا در حد امکان، تغییراتی برای رضایتمندی بیشتر در مسیر زندگیشان ایجاد کنند.
همچنین او اعتقاد دارد فرد میان سال با ورود به این مرحله با سوالات جدیدی مواجه میشود. سبک زندگی خود را مورد ارزیابی قرارمی دهد و به گذشته خود مینگرد. به اعتقاد او افراد میانسال کمتر به آیندهمی نگرند و به این واقعیت پی میبرند که پارهای از خواستههای آنان تا پایان عمر به سر انجام نخواهد رسید.
به اعتقاد لوینسون فرد میانسالی که در ارزیابی عملکرد گذشته خود احساس ناکامی میکند دستخوش بحران میانسالیمی گردد و عبور از این مرحله به آرامی صورت میپذیرد. گاهی افراد میانسال به منظور تغییر سبک زندگی به شغل دیگری روی میآورند و حتی ممکن است از همسر خود جدا شوند و ازدواج مجدد نمایند و برخی هم دچار بیماریهای قلبی، سرطان و غیره ....می شوند و اکثریت دچار مشکل ناشی از شکاف بین دونسلمی گردندو آشیانه خالی که در آن فرزندان برای ازدواج و ادامه تحصیل از خانواده جدامی شوند باعث ایجاد یک خلا میشود.
دکتر زهرا محبوبی نیه متخصص روانشناسی سلامت اضافه میکند در محیط خانواده، پدران در برخورد با این پدیده آسیب پذیرند. بحران میانسالی یک پدیده عام و همگانی نیست و کم و بیش به عوامل فرهنگی و اجتماعی بستگی دارد.
به عقیده لوینسون، برای اینکه افراد میانسال رابطه خود را با خودشان و دنیای بیرونی ارزیابی مجدد کنند باید با چهار تکلیف رشد روبرو شوند که هر تکلیف ایجاب میکند که فرد بین دو گرایش متضاد درون خویشتن سازش برقرار کند و به هماهنگی درونی بیشتر برسد.