هنر مبارزه با افسردگی
اگر هنرمندان خلاق نمی‌توانستند با آگاهی به عمق ضمیر ناآگاه مغزشان سفر کنند و با هنر خود راه‌حلی هنرمندانه برای ناکامی‌ها، ترس‌ها، ناامنی‌ها و ناامیدی‌های خود پیدا کنند، خیلی بیشتر از افراد عادی دچار افسردگی‌های عمیق...

به گزارش بهداشت نیوز، پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که هنرمندان خلاق، بیش از افراد عادی، آرمان‌گرا بوده و دارای قوه تخیل گسترده هستند و به‌راحتی می‌توانند انواع زندگی متفاوت با امکانات خیالی را در ذهن خود متصور شوند.

آن‌ها آگاهی اجتماعی قوی‌تری دارند و نسبت به افراد عادی وقت بیشتری را صرف تخیل برای یافتن راه‌حل‌های ممکن اجتماعی، سیاسی و اقتصادی می‌کنند و بدیهی است که راه‌حل‌های آرمانی و رؤیایی آن‌ها در جهان واقع، اغلب غیرعملی باشد.

با این خصوصیات اگر هنرمندان خلاق نمی‌توانستند با آگاهی به عمق ضمیر ناآگاه مغزشان سفر کنند و با هنر خود راه‌حلی هنرمندانه برای ناکامی‌ها، ترس‌ها، ناامنی‌ها و ناامیدی‌های خود پیدا کنند، خیلی بیشتر از افراد عادی دچار افسردگی‌های عمیق می‌شدند؛ بنابراین خلاقیت هنری، علت افسردگی در هنرمندان نیست، بلکه عامل پیش‌گیرنده از افسردگی در آنان است.

هنرمند می‌آفریند تا سرخورده و افسرده نشود. به‌عبارت دیگر هنرمندان به علت حساسیت آگاهانه و هوشیاری فوق‌العاده خود بیشتر در معرض افسردگی قرار دارند، ولی از طرف دیگر پادزهر قوی‌تری برای روبه‌رو‌شدن با افسردگی در اختیار دارند. به قول چایکوفسکی، هنر، چون گل‌های سرخی با ساقه‌های پر از خار است.

حوالی نو‌شدن سال، فرصتی‌گران‌بار به دست آمد تا به موزه هنر‌های معاصر تهران سری بزنم و از ٧٠ سال فعالیت هنری علی‌اکبر صادقی دیدن کنم. عجیب‌ترین بخش این نمایشگاه مربوط به فعالیت یک سال او در سن ۶۷ سالگی می‌شد؛ (سال ۱۳۸۴) که گویا او خود را غافلگیر در چنان حالت افسردگی شدیدی تصور کرده که نتوانسته نقاشی کند.

اما اگر در این مدت دستش به طرف قلم‌مو نمی‌رفته، گویا به طرف قلم می‌رفته و توانسته ۱۲۰ شعر بسراید و در این نمایشگاه واژه‌های این ۱۲۰ شعر را روی ۱۰۰ پرچم سرخ‌رنگ بنویسد و در فضای ۳۶۰ مترمربعی نمایشگاه، آویزان کند. به نظر من محتوای این اشعار که با خط منحصربه‌فردی از سوی خود نقاش روی پارچه‌های قرمز نگاشته شده، اثری از افسردگی شدید را نشان نمی‌دهد، بلکه بیشتر حال‌و‌هوای همان فضا‌های نقاشی سورئالیستی با مضمون‌های فرهنگی تاریخی ایرانی طنزآلود را دارد.

اگر بخواهیم قبول کنیم که در پشت مضمون و معنای اشعار نبشته بر این پرده‌ها، افسردگی از نوع شدید صادقی خفته است، می‌بایست مجموعه کار‌های او در نمایشگاه را آثاری آفریده‌شده برای غلبه بر افسردگی شدید او بدانیم. به عبارتی، شاید همه آثار صادقی در دوران‌های مختلف تجربیات متنوع او، تلاش قابل‌تقدیرش برای پیروزی بر غم، ناامیدی و افسردگی بوده باشد و در آنچه در همگی این آثار می‌بینیم، شعله‌هایی از رستاخیز زندگی از دل سیاهی ناامیدی و مرگ، اما با لحنی شوخ و طعنه‌آمیز باشد.

او می‌گوید من زمان را در تابلوهایم حذف می‌کنم تا گذشته و آینده را در یک زمان در کارهایم داشته باشم. همه چیز بی‌زمان است، دیروز امروز و فردا باهم یکی می‌شوند و انسان که اعمال و جنبش‌های خاص تکرارشونده‌ای در تمام طول زندگی‌اش دارد، نیز شامل این بی‌زمانی می‌شود.

او می‌گوید انسان در آثار من از تمامی وابستگی فرهنگی، جغرافیایی و ویژگی‌های محلی جدا می‌شود و به طور تجریدی در تابلو‌های من ظاهر می‌شود. در زمان بدون انتها با انسان روبه‌رو می‌شوم تا به عمق هستی او بدون هیچ‌گونه قضاوتی نزدیک شوم. همیشه وسوسه می‌شوم ببینم در عمق این افق هستی چه چیزی پنهان است. این هستی همه‌اش به نظر یک لحظه بیشتر به نظر نمی‌رسد.

وسوسه درون من، دریافت زندگی در این لحظه کوتاه است. گزارشی از هستی انسان ورای آنچه که چشم ما در ظاهر می‌تواند ببیند. سیب همان سیب از ابتدای تاریخ تا انتهای آن خواهد بود. گل‌ها، اسب‌ها و حتی آدم‌ها از ابتدای پیدایش این‌چنین بوده‌اند.

لحظه بعدی زمانی خواهد بود که دیگر سیب به شکل فعلی آن نباشد و طبیعت به طور مشخصی متفاوت باشد و این ثانیه‌ای است که جهان معنای دیگری پیدا می‌کند. بالاترین لذت زندگی برای من وقتی است که جلوی بوم نقاشی نشسته‌ام و رنگی که روی بوم می‌گذارم همان است که در مغز من است و حتی بهتر از آن است. احساسات و معانی هستند که فرم یا شکل را به‌وجود می‌آورند.

برای من، معنا‌ها و خیال‌ها اصالت دارند و با مهارتی که به دست آورده‌ام معانی می‌توانند بهترین بازنمایی‌های خود را داشته باشند. این فشردگی زمانی یا بی‌زمانی و اصالت معناجویانه‌ای را که صادقی از آن می‌گوید، فقط در کار‌های خلاق هنرمندانی می‌توان دید که به اعماق ناآگاه مغز خود وارد می‌شوند و چیز‌های دست‌نیافتنی را به سطح آگاهی می‌آورند و در هنر خود جلوه‌گرشان می‌کنند.

این کار پرتقلا و رنج، بزرگ‌ترین پادزهر برای عمیق‌ترین نوع افسردگی است که بیش از همه، اغلب هنرمندان حساس و آگاه را مورد تهدید قرار می‌دهد؛ بنابراین آثار صادقی نشان‌دهنده مبارزه طولانی‌مدت و سخت و درگیرانه مغز او با افسردگی است.

او در تمام کارهایش به طرز بسیار جدی و سخت با «من»‌های گوناگون خود گلاویز می‌شود. شخصیت‌های پرتعداد تابلو‌های او همه خود او هستند که در هیئت‌هایی متفاوت، در بافتار شرایط سخت و متفاوت گرفتار آمده‌اند. او با احساس‌های منفی مغز خود در جنگی خونین است.

شعر‌های سیاه‌نبشته بر پرچم‌های قرمز خونین او، تنها نشانه‌ای از این جنگ خونین طولانی با احساسات منفی افسردگی نهان در تجربیات مغزی اوست. اما درنهایت این امید و زندگی است که با خلق‌شدن آثارش در طول ٧٠ سال فعالیت هنری به پیروزی می‌رسد.

منبع: روزنامه شرق