احساس و هیجانها در پیوستاری بین امید و ناامیدی، ترس و جسارت، خوب و بد، مثبت و منفی، سیاه و سفید وجود دارند. هرگاه یک طرف پیوستار سنگین شود، همچون الاکلنگی که وزنة یک طرف بیشتر باشد، در آن سر طیف گیر میافتیم. فرقی نمیکند امید باشد یا ناامیدی. گیر افتادن در یک طرف الاکلنگ یعنی فشار و بار مضاعف به سویی وارد شدن و معلق ماندن و سرگردانی سوی دیگر؛ یعنی بازی نکردن، یعنی لذت نبردن.
ذهن در فشارها و مصیبتهای زندگی، وقتی فشار آنقدری است که از ظرفیت و تاب تحمل او خارج است شروع به قصهگویی و داستانسرایی میکند. مدام در حال حرکت به گذشته و آینده است و اینگونه میخواهد تسکین و مرهمی برای آلام و دردها و رنجهایش پیدا کند.
شاید در ابتدا و در کوتاه مدت این داستانسرایی مفید به نظر برسد یا کمی شرایط را تلطیف نماید. ولی وقتی متوجه شویم همین عدم توجه به هیجان، منجر به تشدید هیجان و یا برانگیزانندة هیجانهای دیگر میشود، بیشتر با هجوم افکار منفی و پریشان مواجه خواهیم شد. تصور کنید یک طرف الاکلنگ نشستهاید. برای اینکه روی زمین گیر نکنید باید پاهایتان را به زمین فشار دهید تا رو به بالا حرکت کنید، از طرفی باید حواستان به وزنِ طرف دیگر الاکلنگ نیز باشد.
این دو طرف با میلهای به هم وصل هستند که وزنههای روی آنها بر هم اثر میگذارند. هر وقت ناامیدی چیره گشت، لازم است برای حال خوب و احیا امید تلاش کرد. باید از هر نیرویی که میتواند به ما کمک کند بهره جست. آگاهی از حرکت مداوم بین دو قسمتِ به ظاهر مخالف، به نگهداشتن حد وسطی متعادل کمک میکند.
رفتار درمانی دیالکتیک به زیبایی این نوسانات را شناسایی و با استفاده از حواس پنجگانه از ما میخواهد در یک سر الاکلنگ گیر نیفتیم و امیدمان را ناامید نکنیم.
با استفاده از صدا و موسیقی، تصویرسازی یا هر چیزی که احساستان را قلقلک دهد و یادآوری نماید:
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
بنابراین این بار که احساس کردید یک سر الاکلنگ گیر افتادهاید از نگاه کردن به عکسی زیبا یا یادآوری خاطرهای دلنشین استفاده کنید.به دامان طبیعت پناه برید. رنگهای زیبای غروب خورشید یا نیایش صبحگاهی گنجشکان سرمست در سپیده دم را به نظاره و گوش جان بسپارید. از لمس پوست لطیف نوزاد یا خرناس گربه هنگام نوازشش لذت ببرید. از عطر اقاقیا و نان سنگک سرمست شوید.
اینگونه حس امیدواری را در خود تقویت کنید و اجازه ندهید ناملایمات زندگی، ریشة امید را بخشکاند. البته دقت کنید که نمیخواهیم با شعارهای ساده و مثبتگرای دروغین احساس خود را بی اعتبار نماییم. راهکارها وقتی میتوانند حس قدرتمندی به ما بدهند که آن روی سکة افکار و احساساتمان را نیز در نظر بگیریم. وقتی آسیبپذیری و شکنندگیمان را میپذیریم، در تصویرکاملی از خود، فردی قدرتمند با همة کم و کاستیهایش را میبینیم، لذا رخدادها، تهدیدکنندگی کمتری به همراه دارند. وقتی فراز و نشیبهای زندگی را همانند الاکلنگ ببینیم، فاجعههای زندگی کمتر طاقتفرسا میشوند. لازم نیست در تلة ناامیدی گیر کنیم. ناامیدی احساسی است که لزومی ندارد ماندگار و همیشگی باشد.
برای اینکه بتوانیم از زندگیمان نهایت استفاده را ببریم و بهتر زندگی کنیم، باید تلألو نور را در تاریکی و ظلمات زندگیمان بتابانیم. پس باید بر یک طرف الاکلنگ،که ترس به پایان رسیدن است، فشار آورید تا سمت دیگر که امیدواری است را به حرکت درآورید. اقدام به عمل مناسب، هر چند کوچک، میتواند سکوی پرش پرتابی برای تغییر و رسیدن به هدف، روش جدید برای کنار آمدن با زندگی و معنابخشی به آن باشد.