معمولاً تصورِ بیشتر ما اینست که با نگهداشتن احساسات در سینهی خودمان امنیت بیشتری داریم، اما این رویکرد همیشه سالمترین انتخاب نیست، چون نمیگذارد دربارهی نیازهایمان صحبت کنیم و با دیگران ارتباط واقعی برقرار کنیم.
سرکوب احساسات میتواند به مرور زمان به روشهای غیرمنتظرهای به سلامت روانی و فیزیکی ما آسیب برساند.
«دلایلی که ما گاهیاوقات یا شاید بیشتر اوقات احساساتمون رو سرکوب میکنیم میتونه متفاوت باشه، اما به نظر میرسه ریشهی همهی اون دلایل ترس از آسیبپذیری باشه. ما به واسطهی این ترس با تمهیداتِ احساسیِ خودمحافظتی واکنش نشون میدیم. خفه کردن احساسات، حسِ کاذبِ امنیتِ عاطفی ایجاد میکنه.» دکتر کولین مولِن، روانشناس
به عقیدهی دکتر مولِن برخی افراد با بالا رفتن سن میآموزند ابراز احساسات بیخطر نیست. این باور میتواند به روشهای مختلفی در کودکیِ افراد شکل گرفته باشد. ممکن است والدینِ فرد احساساتِ او را در کودکی بیاهمیت و کوچک تلقی کرده باشند، از بیان احساسات خودشان واهمه داشتهاند یا آنقدر آشفته و بهمریخته بودهاند که اگر فرزندشان نیازها یا احساساتش را ابراز میکرد واکنش درستی نشان نمیدادند.
به عقیدهی دکتر مولِن: «این فرزندان در آینده به بزرگسالانی تبدیل میشن که از نظر احساسی خفه (یا سرکوب) شدن. سرکوب یا اجتناب از ابراز احساسات در نهایت منجر به شکلگیری ترس از «نه» شنیدن، طردشدگی یا قضاوت منفی میشه.»
چرا سرکوب احساسات معمولاً نتیجهی معکوس دارد؟
سرکوب احساسات در کوتاهمدت تدبیرِ خوبی به نظر میرسد، اما به طور معکوس اثراتی روی ما میگذارد که در ادامه میخوانید:
به سلامت روان ما آسیب میرساند: نادیده گرفتن مکررِ احساسات در نهایت به اعتماد به نفس ما آسیب میرساند. به مرور زمان این احساس در ما قوت میگیرد که هیچکس به نیازها و تمایلات ما اهمیتی نمیدهد و عقیدهی ما برای هیچکس مهم نیست. در نتیجه احساسِ استرس، افسردگی یا اضطراب هم به مشکل اضافه میشود.
سلامت فیزیکی ما را به خطر میاندازد: «شواهدی وجود داره که نشون میده سرکوب احساسات میتونه منجر به استرس فیزیکی برای بدن بشه. استرسِ تحمیلشده به بدن خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی رو بالا میبره. عواقب دیگه میتونه شامل مشکلات حافظه هم بشه.» دکتر مولِن
روابط اجتماعی ما را دچار مشکل میکند: روابط اجتماعیِ نیروبخش برای سلامت کلی ما حیاتیست. از آنجا که ما موجوداتی اجتماعی هستیم اگر احساساتمان را به قدر کافی ابراز نکنیم، روابط ما نمیتواند به شکل معناداری رشد کند.
«ارتباط انسان با انسان میتونه به تعادل سیستم عصبی ما کمک کنه و دیدگاه ما رو وسیعتر کنه و نمیذاره تو تلهی ترس و باورهای غلط بیفتیم. مهمتر از همه، تا روراست و صادق نباشین چطوری قراره دیده و شناخته بشین؟ و اگه شناخته نشین، چطور ممکنه به خاطر خود واقعیتون دوست داشته بشین؟»
نشانههای سرکوب احساسات
به نظر میرسد دیگران شما را درک نمیکنند.
شما از زمانی که با دیگران گذراندهاید به خواستهتان نرسیدهاید.
معمولاً نشانههای جسمی را هم تجربه میکنید مثلاً ناراحتی معده یا مشکلات گوارشی، سردرد، تپش قلب و تنش.
خشم و ناامیدی فزایندهای را از دنیا و آدمها تجربه میکنید.
دچار احساس رنجش نسبت به دیگران میشوید.
نشانههای دیگر عبارتند از:
«نشانههایی که یک نفر در حال سرکوب احساساتش هست رو میشه از طریق واژههای انتخابی، لحن و زبان بدنش تشخیص داد. برخی افراد به صورت ناخودآگاه بدنشون رو به سمت داخل جمع میکنن، دستهاشون رو بهم فشار میدن، دستها یا پاهاشون رو تکون میدن، نگاههاشون سریعه یا سرشون رو تکون میدن. پاسخ اونا به سوالات سادهای مثل از خودت بگو؟ از پاسخِ نمیدونم تا تلاش برای تغییر موضوع، تموم کردن گفتگو یا حتی ترک اتاق، متغیره!»
چگونه احساساتمان را بهتر ابراز کنیم؟
ابراز احساسات همیشه به صورت طبیعی صورت نمیگیرد، بلکه نیاز به تمرین و تعهد به محترم شمردن خودمان دارد. ما به مرور زمان میتوانیم برای پردازش و ابراز احساساتمان به مجموعه مهارتهای لازم دست یابیم.
«یکی از بهترین راههای بهتر شدن در ابراز احساسات اینه که حرف دلتون رو بزنید.»
پیشنهاد دکتر مولِن ساده به نظر میرسد، اما به تمرین نیاز دارد. قدمهای کوچک بردارید و روی نکات مثبت تمرکز کنید، برای مثال:
وقتی شام دیشب رو درست کردی واقعاً احساسِ دوست داشته شدن کردم.
امیدوارم بتونی شنبه واسهی پروژهم بهم کمک کنی.
میخوام مطمئن بشم که درک میکنی من از کجا اومدم.
وقتی این جور کارها رو با هم انجام میدیم احساس خوشحالی میکنم.
نمونههایی از نحوهی ابراز احساساتِ خنثی یا ناامیدکننده:
گاهیاوقات احساس میکنم اصلاً به من گوش نمیدی.
واقعاً حالم گرفته شد از اینکه نمیتونی شنبه بهم کمک کنی.
ناراحت شدم وقتی ... فراموش کردی.
ناامیدم از اینکه باید دوباره این موضوع رو مطرح کنم.
نتیجهگیری
گرایش به سرکوب احساسات عادت دیرینهایست که به مرور زمان شکل میگیرد. شکستن این چرخه و شروعِ ابرازِ احساسات به دیگران مستلزمِ تلاش واقعیست. تمرین ابراز احساسات شاید ناراحتکننده، خطرناک یا دشوار به نظر برسد، اما تسلیم نشوید، پاداشی که دریافت میکنید ارزش این همه تلاش را دارد.
سرکوب احساسات میتواند به مرور زمان به روشهای غیرمنتظرهای به سلامت روانی و فیزیکی ما آسیب برساند.
چرا تمایل داریم احساساتمان را سرکوب کنیم؟
سناریوهای زیادی وجود دارد که به واسطهی آنها نیاز به سرکوب احساسات ایجاد میشود. برای مثال، به خودمان میگوییم: «بذار امروز به خوبی و خوشی تموم بشه. بعداً به احساساتم میرسم.» ما برای احساسات خودمان ارزش قائل نمیشویم یا سعی میکنیم برای حفظ یک رابطه احساسات واقعیمان را پنهان کنیم. در نهایت بنا به یک دلیل کلیدی احساساتمان را سرکوب میکنیم:، چون کار آسانتر و ایمنتری به نظر میرسد.«دلایلی که ما گاهیاوقات یا شاید بیشتر اوقات احساساتمون رو سرکوب میکنیم میتونه متفاوت باشه، اما به نظر میرسه ریشهی همهی اون دلایل ترس از آسیبپذیری باشه. ما به واسطهی این ترس با تمهیداتِ احساسیِ خودمحافظتی واکنش نشون میدیم. خفه کردن احساسات، حسِ کاذبِ امنیتِ عاطفی ایجاد میکنه.» دکتر کولین مولِن، روانشناس
به عقیدهی دکتر مولِن برخی افراد با بالا رفتن سن میآموزند ابراز احساسات بیخطر نیست. این باور میتواند به روشهای مختلفی در کودکیِ افراد شکل گرفته باشد. ممکن است والدینِ فرد احساساتِ او را در کودکی بیاهمیت و کوچک تلقی کرده باشند، از بیان احساسات خودشان واهمه داشتهاند یا آنقدر آشفته و بهمریخته بودهاند که اگر فرزندشان نیازها یا احساساتش را ابراز میکرد واکنش درستی نشان نمیدادند.
به عقیدهی دکتر مولِن: «این فرزندان در آینده به بزرگسالانی تبدیل میشن که از نظر احساسی خفه (یا سرکوب) شدن. سرکوب یا اجتناب از ابراز احساسات در نهایت منجر به شکلگیری ترس از «نه» شنیدن، طردشدگی یا قضاوت منفی میشه.»
چرا سرکوب احساسات معمولاً نتیجهی معکوس دارد؟
سرکوب احساسات در کوتاهمدت تدبیرِ خوبی به نظر میرسد، اما به طور معکوس اثراتی روی ما میگذارد که در ادامه میخوانید:
به سلامت روان ما آسیب میرساند: نادیده گرفتن مکررِ احساسات در نهایت به اعتماد به نفس ما آسیب میرساند. به مرور زمان این احساس در ما قوت میگیرد که هیچکس به نیازها و تمایلات ما اهمیتی نمیدهد و عقیدهی ما برای هیچکس مهم نیست. در نتیجه احساسِ استرس، افسردگی یا اضطراب هم به مشکل اضافه میشود.
سلامت فیزیکی ما را به خطر میاندازد: «شواهدی وجود داره که نشون میده سرکوب احساسات میتونه منجر به استرس فیزیکی برای بدن بشه. استرسِ تحمیلشده به بدن خطر ابتلا به دیابت و بیماریهای قلبی رو بالا میبره. عواقب دیگه میتونه شامل مشکلات حافظه هم بشه.» دکتر مولِن
روابط اجتماعی ما را دچار مشکل میکند: روابط اجتماعیِ نیروبخش برای سلامت کلی ما حیاتیست. از آنجا که ما موجوداتی اجتماعی هستیم اگر احساساتمان را به قدر کافی ابراز نکنیم، روابط ما نمیتواند به شکل معناداری رشد کند.
«ارتباط انسان با انسان میتونه به تعادل سیستم عصبی ما کمک کنه و دیدگاه ما رو وسیعتر کنه و نمیذاره تو تلهی ترس و باورهای غلط بیفتیم. مهمتر از همه، تا روراست و صادق نباشین چطوری قراره دیده و شناخته بشین؟ و اگه شناخته نشین، چطور ممکنه به خاطر خود واقعیتون دوست داشته بشین؟»
نشانههای سرکوب احساسات
به نظر میرسد دیگران شما را درک نمیکنند.
شما از زمانی که با دیگران گذراندهاید به خواستهتان نرسیدهاید.
معمولاً نشانههای جسمی را هم تجربه میکنید مثلاً ناراحتی معده یا مشکلات گوارشی، سردرد، تپش قلب و تنش.
خشم و ناامیدی فزایندهای را از دنیا و آدمها تجربه میکنید.
دچار احساس رنجش نسبت به دیگران میشوید.
نشانههای دیگر عبارتند از:
«نشانههایی که یک نفر در حال سرکوب احساساتش هست رو میشه از طریق واژههای انتخابی، لحن و زبان بدنش تشخیص داد. برخی افراد به صورت ناخودآگاه بدنشون رو به سمت داخل جمع میکنن، دستهاشون رو بهم فشار میدن، دستها یا پاهاشون رو تکون میدن، نگاههاشون سریعه یا سرشون رو تکون میدن. پاسخ اونا به سوالات سادهای مثل از خودت بگو؟ از پاسخِ نمیدونم تا تلاش برای تغییر موضوع، تموم کردن گفتگو یا حتی ترک اتاق، متغیره!»
چگونه احساساتمان را بهتر ابراز کنیم؟
ابراز احساسات همیشه به صورت طبیعی صورت نمیگیرد، بلکه نیاز به تمرین و تعهد به محترم شمردن خودمان دارد. ما به مرور زمان میتوانیم برای پردازش و ابراز احساساتمان به مجموعه مهارتهای لازم دست یابیم.
«یکی از بهترین راههای بهتر شدن در ابراز احساسات اینه که حرف دلتون رو بزنید.»
پیشنهاد دکتر مولِن ساده به نظر میرسد، اما به تمرین نیاز دارد. قدمهای کوچک بردارید و روی نکات مثبت تمرکز کنید، برای مثال:
وقتی شام دیشب رو درست کردی واقعاً احساسِ دوست داشته شدن کردم.
امیدوارم بتونی شنبه واسهی پروژهم بهم کمک کنی.
میخوام مطمئن بشم که درک میکنی من از کجا اومدم.
وقتی این جور کارها رو با هم انجام میدیم احساس خوشحالی میکنم.
نمونههایی از نحوهی ابراز احساساتِ خنثی یا ناامیدکننده:
گاهیاوقات احساس میکنم اصلاً به من گوش نمیدی.
واقعاً حالم گرفته شد از اینکه نمیتونی شنبه بهم کمک کنی.
ناراحت شدم وقتی ... فراموش کردی.
ناامیدم از اینکه باید دوباره این موضوع رو مطرح کنم.
نتیجهگیری
گرایش به سرکوب احساسات عادت دیرینهایست که به مرور زمان شکل میگیرد. شکستن این چرخه و شروعِ ابرازِ احساسات به دیگران مستلزمِ تلاش واقعیست. تمرین ابراز احساسات شاید ناراحتکننده، خطرناک یا دشوار به نظر برسد، اما تسلیم نشوید، پاداشی که دریافت میکنید ارزش این همه تلاش را دارد.