این سوال که با دزدی فرزندم چکار کنم سوالیست که هیچ پدر و مادری دوست ندارد روزی مجبور به پرسیدن آن شود. در این مطلب کوتاه پاسخهای عالی مردم به این پرسش را میخوانید:
۱. عذرخواهی و جبران
«اگه فهمیدی بچهت چیزی رو دزدیده، باهاش برگرد به فروشگاه و در حالی که همراهیش میکنی چیزی رو که دزدیده به فروشگاه پس بده.»
«بچهت پول داره؟ اگه داره ازش بخواه برگردین به فروشگاه و بعد از اینکه به فروشنده گفت چکار کرده با پول خودش چیزی رو که دزدیده بخره.»
«همراهش برو به فروشگاه و مجبورش کن چیزی رو که دزدیده پس بده. بنظرم کار درست همینه.»
«یه نامه برای فروشگاه بنویس و پول چیزی رو که دزدیده براشون بفرست.»
«از بچهت بخواه داوطلبانه واسهی فروشگاه کار نظافتی انجام بده.»
«من قبل از اینکه از دخترم بخوام اون چیزی رو که دزیده برگردونه و عذرخواهی کنه رفتم فروشگاه. به صاحب فروشگاه توضیح دادم که چه اتفاقی افتاده و بهش گفتم من دخترم رو برای برگردوندن چیزی که دزدیده به فروشگاه میارم. صاحب فروشگاه مرد خیلی خوبی بود. بیش از حد سخت نگرفت، اما دختر من باید مسئولیت اشتباهش رو میپذیرفت، معذرتخواهی میکرد و اون چیزی رو که دزدیده بود به فروشگاه برمیگردوند. صاحب مغازه فقط به دخترم یادآوری کرد که دزدی کار درستی نیست، اما اعتراف کردن هم کار بزرگیه. پذیرفتن مسئولیت برای دختر من تجربهی خیلی خوبی بود. آره شرمنده شد، اما این اشتباه یک درس زندگی بهش یاد داد. من همیشه ازش پشتیبانی میکنم، اما اون باید مسئولیت اشتباهاتش رو بپذیره. رفتن من به فروشگاه قبل از اینکه دخترم رو با خودم ببرم اصلا مشکلی نداشت و سخت نبود. منم وقتی به سن دخترم بودم همین اشتباه رو تو همون فروشگاه کردم! مادر منم منو با خودش به فروشگاه برد و مجبورم کرد چیزی رو که دزدیدم بهشون برگردونم. ۳۰ سال از اون خاطره گذشته و من هنوز وقتی به اون فروشگاه میرم احساس گناه میکنم.» - آنا شِری
۲. صحبت کردن دربارهی درست و غلط
«ازش بپرس چرا احساس نکرده میتونه از تو بخواد اون وسیله یا خوراکی رو براش بخری.»
«هر اتفاقی افتاد، در کنار ناامیدی و هر تنبیهی بهش قوت قلب زیاد هم بده.»
«ازش بپرس اگه کسی بیاد تو اتاقش و یه چیزی رو بدون اجازه از اتاقش برداره چه حسی پیدا میکنه؟»
«یادم میاد منم بچه بودم این کار رو کردم. مادرم خیلی شرمنده شده بود. ازم پرسید چطور شد که تصمیم گرفتم چیزی رو بدون پرداخت پولش دزدکی بردارم؟ من هیچ جوابی نداشتم. مادرم برگشت به فروشگاه تا پولشو پرداخت کنه و بعد در حالی اون چیزی که برداشته بودم بهم داد که صورتش از خجالت سرخ شده بود. با چشای خیس به من گفت باید پیاده برگردیم خونه، چون اون نیاز داره فکر کنه به اینکه کجایِ تربیت من اشتباه کرده که من فکر کردم دزدی کار خوبیه. احساس میکردم اون طولانیترین مسیری بود که تا خونه طی کردم. مادرم بدون اینکه هیچ حرفی بزنه فقط کنار من راه میرفت. هیچوقت یادم نمیره چه حس و حالی داشتم، چون مادرم رو پاک ناامید کرده بودم. تا به امروز اون چیزی رو که تو بچگی از فروشگاه دزدیدم نگه داشتم تا بزرگترین درسی رو که اون روز گرفتم و شرمندگی مادرم رو فراموش نکنم. همیشه شکرگزارم از اینکه مادرم چقدر قشنگ راه درست و غلط رو به ما نشون میداد.» - ماریا مانتِل
۳. آموزش و یادگیری درسهای سخت
«به یک موسسه خیریه پول اهدا کن و اون چیزی که بچه دزدیده از طریق پست به فروشگاه برگردون.»
«با مشاور مدرسهی بچهت و با خود بچه صحبت کن تا بتونی یک تصمیم درست بگیری.»
«همهی بچهها اشتباه میکنن. نحوهی برخورد ما با اشتباهات اوناس که به اونا یاد میده در آینده چجوری با این مسائل روبرو بشن. اینا فرصتهاییه که ما میتونیم برای اثر گذاشتن رو بچههامون ازشون استفاده کنیم.»
«با بچهت صحبت کن و تو حل این مسئله باهاش همفکری کن.»
«ریشه مشکلو پیدا کن و سعی کن اونو برطرف کنی.»
«من وقتی ۷، ۸ سالم بود دزدی کردم. گوشواره دزدیدم. مامانم مجبورم کرد پَسِش بدم بعدش منو برد پاسگاه پلیس محل خودمون و بازداشتگاههای اونجا رو بهم نشون داد. میخواست بهم نشون بده عاقبت دزدی و زیرپا گذاشتن قانون چیه. از اون روز به بعد دیگه دستمو طرف چیزی که مال من نبود نبردم. کارش به نظر دیوونگی میومد، اما هر چی بود روی من اثر کرد.» - نیکی بِرَنِم
مترجم: