در بررسی علل یک رفتار و آسیبشناسی آن از جنبهها و زوایای مختلف میتوان به آن نگاه کرد. برخی از این رفتارها به دلیل عواقب و پیامدهایی که دارند توجه بیشتری را میطلبند و اتخاذ تدابیر مناسب و راهکارهای سودمندی را ایجاب میکنند، بهخصوص رفتارهایی که در سطح وسیع گسترش مییابند، تکرارشونده هستند و با آسیبهای جانی و مالی همراهند. از جمله اینگونه رفتارها برخی آداب و رسومی است که میان مردم یک منطقه یا قوم رواج پیدا میکند و زمانی که به عنوان یک رسم یا سنت پذیرفته میشود، تکرارشوندگی آن هم گریزناپذیر بوده و همین امر باعث میشود تبعات منفی آن به وفور مشاهده شود.
میتوان گفت تیراندازی در مراسم عروسی و عزاداری که در برخی مناطق و میان برخی اقوام کشور رواج دارد نیز از جمله همین موارد است و متأسفانه به صورت مکرر شاهد اخبار ناخوشایندی در این خصوص بوده و هستیم که حکایت از اتفاقات ناگواری داشته و گاه به عنوان موضوع خبری، صفحه حوادث رسانهها را پر میکند. بررسی چنین رفتاری در حوزه جامعهشناسی، مردمشناسی و سایر حوزههای علوم انسانی و ارائه راهکارهایی از نقطهنظر اجتماعی و قانونی و ... به جای خود، اما به نظر میرسد بررسی و مداخله در این موضوع و پیشگیری از تبعات آن از زاویه روانشناختی نیز میتواند کمککننده باشد. به عنوان مثال، آمیختگی هیجانات با خیلی از مراسم و آداب و رسوم محلی، موضوعی انکارناپذیر است.
از مراسم عروسی گرفته تا مراسم عزا و سوگواری، هر کدام دربرگیرنده انواعی از هیجانات هستند. مراسمی که محوریت اصلی آنها شادمانی و سرور است، مثل عروسیها و مراسمی که با غم و اندوه همراه هستند، مانند مراسم عزاداری. قطعاً یکی از دلایل گرد آمدن افراد در این مراسم براساس همان هیجانات طبیعی است، یعنی نیاز به ابراز و تخلیه هیجانات یا نیاز به ابراز شادی یا تسکین غم و اندوه. براساس یافتههای علمی، تأثیر این گردهم آمدنها در حل و فصل هیجانات بر متخصصان حوزه روانشناسی پوشیده نیست و توصیههای تخصصی فراوانی وجود دارد که افراد را به برگزاری چنین مراسمی تشویق میکنند تا به آنها کمک کنند مدیریت مناسبی بر هیجانات خود داشته باشند و از پیامدهای هیجانات منفی پیشگیری کنند و بر آثار خوب هیجانات مثبت بیفزایند، اما به نظر میرسد در مواردی نیز این گردهم آمدنها نتیجه معکوسی در پی دارد و به نحوی شکل میگیرد و اجرا میشود که با ماهیت و هدف آنها ناهمخوان است، مثل مراسم جشن و شادمانی که به عزا تبدیل میشود و مراسم عزایی که به جای تسکین آلام مصیبتدیدگان، مصیبت دیگری را به بار میآورد و بر رنج و غم آنها میافزاید.
انسانها تحت تأثیر محیطی که در آن زندگی میکنند، یاد میگیرند هیجانات خود را با انواعی از الگوهای رفتاری فردی یا جمعی بروز دهند و لازم است مجهز به الگوهای سالم رفتاری باشند، اما گاهی الگوهای رفتاری نادرستی به کار گرفته میشود که آسیبها و خطراتی را در پی دارد. از اینرو، شیوهای که افراد در ابراز هیجانات خود استفاده میکنند، میتواند شیوهای مطلوب و کارآمد باشد یا برعکس روشی ناکارآمد باشد که به آسیبهای جدیتری منجر شود؛ بنابراین در پیشگیری از آسیبها و خطرات مربوط به رفتارهایی، چون تیراندازی در کنار سایر تدابیر قانونی و فرهنگی، لزوم توجه به مدیریت هیجانات اهمیت خاصی دارد.
اینکه افراد و گروهها یاد بگیرند شادمانی خود را با رفتارهای سالمتری ابراز کنند و از آن لذت ببرند. از سوی دیگر گاهی تداوم چنین اقداماتی به دلیل پافشاری بر باورهایی انعطافناپذیر و بیچون و چراست. در مواردی تکرار یک رفتار اشتباه به باورهای گروه مبنی بر تغییرناپذیری آن رفتار یا رسم و سنت برمیگردد و افراد عمل نکردن به آن را یک فاجعه بزرگ میپندارند. باورهایی از این قبیل که این کار، بخشی از رسم و رسوم آبا و اجدادی یا قومی یا منطقهای ماست و لاجرم باید تمام و کمال اجرا شود و اگر نشود چنین و چنان میشود!!
بر این اساس آموزش تفکر منطقی و کمک به درک پیامدهای یک عمل و سبک و سنگین کردن آنها و بررسی سود و زیان ناشی از انجام آن عمل هم اقدام مهم دیگری است که در آموزشهای محلی از طرف روانشناسان و مشاوران باید مدنظر قرار گیرد.
باور بر اینکه لزوماً هرچه تاکنون اجرا شده پس از این هم باید بیکم و کاست اجرا شود و تداوم داشته باشد، میتواند در قالب یک خطای فکری در نظر گرفته شود. البته فاجعه بزرگتر زمانی است که چنین رسم و رسومی، ابزاری میشود و در دست افرادی برای انتقام و غرضورزیهای شخصی قرار میگیرد که متأسفانه در برخی از حوادث ردپای این انتقامجوییها دیده میشود.
اشخاص بیماری که توان حل مسائل شخصی یا بینفردی خود را ندارند، کسانی که نمیتوانند هیجان و رفتار خود را به نحو شایسته مدیریت کنند و به استفاده از روشهای خشونتآمیز در برخورد با مسائل ارتباطی دست میزنند و از این فرصتها استفاده و نیات خود را عملی میکنند و نتیجه آن سوگواریهای دردناکی میشود که از بطن مراسمی که میتوانست آثار سودمندی داشته باشد، برمیخیزند. عدم دخالت بزرگترها و افراد آگاه منطقه در این خصوص و رها کردن و تسلیم شدن به آن به تکرار و توسعهاش دامن میزند.
از سوی دیگر کودکان و نوجوانان که الگوگیری یکی از روشهای آنها برای یادگیری چگونه زندگی کردن است، چنین رفتارهایی را با الگوبرداری از بزرگترها در خزانه رفتاری خود ذخیره میکنند. نوجوانان و جوانان برای ابراز و تخلیه هیجانات خود به شیوههای سالمی نیازمندند و در صورتی که در خزانه رفتاری آنان چنین شیوههایی موجود نباشد به آنچه به اشتباه آموخته شده دست خواهند برد و از آن به عنوان ابزاری برای ابراز هیجانات درونی خود استفاده خواهند کرد و به این ترتیب تکرار بیرویه یک رفتار نادرست و خشونتآمیز نتایج ناخوشایندی را به بار خواهد آورد. از اینرو به نظر میرسد در کنار سایر تدابیر اجتماعی و قانونی و غیره، مداخله روانشناسان بومی و محلی میتواند نتایج بسیار مفیدی دربر داشته باشد. آموزشهای همگانی در خصوص مدیریت هیجانات، رشد و تقویت تفکر نقادانه برای شناسایی باورهای اشتباه، شناخت رسم و رسوم درست و نادرست و توانایی پیشبینی پیامد و عواقب رفتار میتواند کمک شایان توجهی در پیشگیری از آسیبها و خطرات ناشی از اجرای این قبیل رسم و رسوم داشته باشد.
آموزش بزرگان و افراد تأثیرگذار و همچنین آموزش کودکان و نوجوانان در مدارس و جلب مشارکت معلمان و مشاوران مدارس میتواند نقش مهم و فزایندهای در پیشگیری از این موارد داشته باشد و به تسهیل سایر برنامههای پیشگیرانه کمک کند.
میتوان گفت تیراندازی در مراسم عروسی و عزاداری که در برخی مناطق و میان برخی اقوام کشور رواج دارد نیز از جمله همین موارد است و متأسفانه به صورت مکرر شاهد اخبار ناخوشایندی در این خصوص بوده و هستیم که حکایت از اتفاقات ناگواری داشته و گاه به عنوان موضوع خبری، صفحه حوادث رسانهها را پر میکند. بررسی چنین رفتاری در حوزه جامعهشناسی، مردمشناسی و سایر حوزههای علوم انسانی و ارائه راهکارهایی از نقطهنظر اجتماعی و قانونی و ... به جای خود، اما به نظر میرسد بررسی و مداخله در این موضوع و پیشگیری از تبعات آن از زاویه روانشناختی نیز میتواند کمککننده باشد. به عنوان مثال، آمیختگی هیجانات با خیلی از مراسم و آداب و رسوم محلی، موضوعی انکارناپذیر است.
از مراسم عروسی گرفته تا مراسم عزا و سوگواری، هر کدام دربرگیرنده انواعی از هیجانات هستند. مراسمی که محوریت اصلی آنها شادمانی و سرور است، مثل عروسیها و مراسمی که با غم و اندوه همراه هستند، مانند مراسم عزاداری. قطعاً یکی از دلایل گرد آمدن افراد در این مراسم براساس همان هیجانات طبیعی است، یعنی نیاز به ابراز و تخلیه هیجانات یا نیاز به ابراز شادی یا تسکین غم و اندوه. براساس یافتههای علمی، تأثیر این گردهم آمدنها در حل و فصل هیجانات بر متخصصان حوزه روانشناسی پوشیده نیست و توصیههای تخصصی فراوانی وجود دارد که افراد را به برگزاری چنین مراسمی تشویق میکنند تا به آنها کمک کنند مدیریت مناسبی بر هیجانات خود داشته باشند و از پیامدهای هیجانات منفی پیشگیری کنند و بر آثار خوب هیجانات مثبت بیفزایند، اما به نظر میرسد در مواردی نیز این گردهم آمدنها نتیجه معکوسی در پی دارد و به نحوی شکل میگیرد و اجرا میشود که با ماهیت و هدف آنها ناهمخوان است، مثل مراسم جشن و شادمانی که به عزا تبدیل میشود و مراسم عزایی که به جای تسکین آلام مصیبتدیدگان، مصیبت دیگری را به بار میآورد و بر رنج و غم آنها میافزاید.
انسانها تحت تأثیر محیطی که در آن زندگی میکنند، یاد میگیرند هیجانات خود را با انواعی از الگوهای رفتاری فردی یا جمعی بروز دهند و لازم است مجهز به الگوهای سالم رفتاری باشند، اما گاهی الگوهای رفتاری نادرستی به کار گرفته میشود که آسیبها و خطراتی را در پی دارد. از اینرو، شیوهای که افراد در ابراز هیجانات خود استفاده میکنند، میتواند شیوهای مطلوب و کارآمد باشد یا برعکس روشی ناکارآمد باشد که به آسیبهای جدیتری منجر شود؛ بنابراین در پیشگیری از آسیبها و خطرات مربوط به رفتارهایی، چون تیراندازی در کنار سایر تدابیر قانونی و فرهنگی، لزوم توجه به مدیریت هیجانات اهمیت خاصی دارد.
اینکه افراد و گروهها یاد بگیرند شادمانی خود را با رفتارهای سالمتری ابراز کنند و از آن لذت ببرند. از سوی دیگر گاهی تداوم چنین اقداماتی به دلیل پافشاری بر باورهایی انعطافناپذیر و بیچون و چراست. در مواردی تکرار یک رفتار اشتباه به باورهای گروه مبنی بر تغییرناپذیری آن رفتار یا رسم و سنت برمیگردد و افراد عمل نکردن به آن را یک فاجعه بزرگ میپندارند. باورهایی از این قبیل که این کار، بخشی از رسم و رسوم آبا و اجدادی یا قومی یا منطقهای ماست و لاجرم باید تمام و کمال اجرا شود و اگر نشود چنین و چنان میشود!!
بر این اساس آموزش تفکر منطقی و کمک به درک پیامدهای یک عمل و سبک و سنگین کردن آنها و بررسی سود و زیان ناشی از انجام آن عمل هم اقدام مهم دیگری است که در آموزشهای محلی از طرف روانشناسان و مشاوران باید مدنظر قرار گیرد.
باور بر اینکه لزوماً هرچه تاکنون اجرا شده پس از این هم باید بیکم و کاست اجرا شود و تداوم داشته باشد، میتواند در قالب یک خطای فکری در نظر گرفته شود. البته فاجعه بزرگتر زمانی است که چنین رسم و رسومی، ابزاری میشود و در دست افرادی برای انتقام و غرضورزیهای شخصی قرار میگیرد که متأسفانه در برخی از حوادث ردپای این انتقامجوییها دیده میشود.
اشخاص بیماری که توان حل مسائل شخصی یا بینفردی خود را ندارند، کسانی که نمیتوانند هیجان و رفتار خود را به نحو شایسته مدیریت کنند و به استفاده از روشهای خشونتآمیز در برخورد با مسائل ارتباطی دست میزنند و از این فرصتها استفاده و نیات خود را عملی میکنند و نتیجه آن سوگواریهای دردناکی میشود که از بطن مراسمی که میتوانست آثار سودمندی داشته باشد، برمیخیزند. عدم دخالت بزرگترها و افراد آگاه منطقه در این خصوص و رها کردن و تسلیم شدن به آن به تکرار و توسعهاش دامن میزند.
از سوی دیگر کودکان و نوجوانان که الگوگیری یکی از روشهای آنها برای یادگیری چگونه زندگی کردن است، چنین رفتارهایی را با الگوبرداری از بزرگترها در خزانه رفتاری خود ذخیره میکنند. نوجوانان و جوانان برای ابراز و تخلیه هیجانات خود به شیوههای سالمی نیازمندند و در صورتی که در خزانه رفتاری آنان چنین شیوههایی موجود نباشد به آنچه به اشتباه آموخته شده دست خواهند برد و از آن به عنوان ابزاری برای ابراز هیجانات درونی خود استفاده خواهند کرد و به این ترتیب تکرار بیرویه یک رفتار نادرست و خشونتآمیز نتایج ناخوشایندی را به بار خواهد آورد. از اینرو به نظر میرسد در کنار سایر تدابیر اجتماعی و قانونی و غیره، مداخله روانشناسان بومی و محلی میتواند نتایج بسیار مفیدی دربر داشته باشد. آموزشهای همگانی در خصوص مدیریت هیجانات، رشد و تقویت تفکر نقادانه برای شناسایی باورهای اشتباه، شناخت رسم و رسوم درست و نادرست و توانایی پیشبینی پیامد و عواقب رفتار میتواند کمک شایان توجهی در پیشگیری از آسیبها و خطرات ناشی از اجرای این قبیل رسم و رسوم داشته باشد.
آموزش بزرگان و افراد تأثیرگذار و همچنین آموزش کودکان و نوجوانان در مدارس و جلب مشارکت معلمان و مشاوران مدارس میتواند نقش مهم و فزایندهای در پیشگیری از این موارد داشته باشد و به تسهیل سایر برنامههای پیشگیرانه کمک کند.
دکتر رقیه عیدیخطیبی- روانشناس