“معنادرمانی” یا “لوگوتراپی” بهعنوان سومین مکتب رواندرمانی وین شناخته میشود. بر خلاف مفاهیم «میل به لذت» در نظر فروید و «میل به قدرت» در نظر آدلر، لوگودرمانی معتقد است که ما توسط یک”اراده به معنا” یا یک میل درونی برای یافتن هدف و معنی، در زندگی هدایت میشویم. این روش درمانی بر این باور است که زندگی انسان، معنا دارد؛ انسانها در طلب تجربۀ این معنا، زندگی میکنند و میتوانند آن را تجربه کنند.
ویکتور فرانکل بنیانگذار این مکتب درمانی است. او پس از اینکه از اردوگاههای کار اجباری نازیها در دهه ۱۹۴۰ جان سالم به دربرد، این مکتب را ایجاد کرد. فرانکل پس از تجربهاش در اردوگاهها، این نظریه را مطرح کرد که جستجوی معنا و هدف در زندگی انسانها، سختی و رنج را برای آنها قابل تحمل میکند. امروزه «معنادرمانی» بهعنوان یکی از مکاتب علمی و معتبر رواندرمانی شناخته میشود.
پدر معنادرمانی کیست؟
ویکتور فرانکل، روانپزشک و متخصص مغز و اعصاب، در ۲۶ مارس ۱۹۰۵ در کشور اتریش، به دنیا آمد. او را پدر معنادرمانی میدانند و عمدتاً بهعنوان نویسندۀ کتاب “انسان در جستجوی معنا” شناخته میشود. فرانکل تجسم تعریف امروزی تابآوری است. معروفترین خاطرات او در مورد تجربۀ شخصیاش از اردوگاههای کار اجباری آشویتس، نشان میدهد که سه سالی که او در آن اردوگاه گذرانده، بیش از یک داستان زنده ماندن بوده است. فرانکل بر این باور بود که “اراده به معنا” معادل میل به یافتن معنای زندگی است. او استدلال میکرد که زندگی حتی در بدترین شرایط میتواند معنا داشته باشد و انسانها با یافتن این معنا انگیزه میگیرند.
سه ویژگی اصلی نظریه معنادرمانی
- هر فردی یک هستۀ سالم دارد.
تمرکز اصلی این نظریه بر این است که فرد منابع درونی خود را بشناسد و یاد بگیرد چگونه آنها را مورد استفاده قرار دهد.
زندگی دارای هدف و معنا است؛ اما نه به این معنی که به کسی وعدۀ خوشبختی داده شده باشد.
سه راه برای کشف معنای زندگی:
- انجام یک کار و فعالیت یا خلق و آفرینش چیزی
- قدرشناسی، قدردانی و تجربۀ دوستداشتن
عشق و قدردانی میتواند نسبت به طبیعت نیز تجربه شود. یک پیادهروی در یک روز دلانگیز یا رفتن به کوه، میتواند راهی باشد برای اینکه حس خوبی نسبت به زندگی پیدا کنیم.
- ایجاد نگرش جدید نسبت به دردهای اجتنابناپذیر زندگی
شش فرض اساسی در معنادرمانی
- انسان از روح، جسم و ذهن تشکیل شدهاست. فرانکل معتقد بود که در کنار بدن و ذهن، روح، هویت و جوهر ما را میسازد. فرانکل با بیان این فرضیه از مادیگرایان فاصله میگیرد و شباهتهای قابلتوجهی با دیدگاههای مذهبی پیدا میکند.
زندگی در بدترین شرایط باز هم میتواند معنا داشته باشد؛ حتی یک موقعیت وحشتناک عینی نیز میتواند معنایی را بههمراه داشته باشد. اگر زندگی را معنادار بدانیم، درد نیز بهعنوان بخش جداناپذیر آن، معنادار خواهد شد.
معنادرمانی بر این فرض استوار است که انسانها برای پیداکردن معنای زندگی خود، اراده دارند.معنا به ما امکان میدهد درد زندگی را تحمل کنیم.این فرض، ارادۀ فرد برای دستیابی به قدرت و لذت را رد میکند و کشف معنا را انگیزه اصلی فرد برای زندگی میداند. در این فرض، میل به معنا بهعنوان «تلاش اساسی انسان برای یافتن و معنا و هدف» تعریف میشود.
تحت هر شرایطی، افراد میتوانند معنای زندگی خود را کشف کنند. اصلاح نگرش فرد نسبت به درد ِ اجتنابناپذیر میتواند فرد را قادر به کشف معنا در هر شرایطی نماید. این فرض تا حد زیادی بر تجربیات خود فرانکل در اردوگاههای نازی استوار است.
افراد لازم است در مسیر رسیدن به خواستههای خود، به گونهای رفتار کنند که با ارزشهای جامعه هماهنگ باشد. افراد لازم است دیگری را نیز مورد توجه قرار دهند.
انسانها منحصربهفرد هستند و موقعیتهای منحصربهفردی را نیز تجربه میکنند. علاوهبراین، بهصورت مستمر در جستجوی معنا هستند.
معنا درمانی و شواهد تجربی
فرانکل به تحقیقات تجربی اعتقاد زیادی داشت و همواره بر آن تأکید میکرد. بررسی سیستماتیک شواهد تحقیقاتی مربوط به معنادرمانی، نتایج زیر را تأیید میکنند:
- وجود و جستجوی معنا در زندگی با رضایت از زندگی و شادکامی همبستگی دارد.
بیماران مبتلا به اختلالات روانی، دارای کمبود معنا در زندگی هستند.
وجود و جستجوی معنا در زندگی یک عامل مؤثر در تابآوری است.
معنای زندگی با افکار خودکشی در بیماران سرطانی همبستگی منفی دارد.
مداخلات معنادرمانی در نوجوانان مبتلا به سرطان اثربخش است.
مداخلات معنادرمانی بر افسردگی کودکان اثربخش است.
مداخلات معنادرمانی بر کاهش فرسودگی شغلی و علائم سندرم آشیانه خالی اثربخش است.
معنای زندگی با رضایت زناشویی همبستگی مثبت دارد.
نگاهی به چند پژوهش جدید در حوزۀ معنادرمانی
یافتههای یک مطالعۀ مقطعیِ نیمهتجربی، بر روی ۸۹ بیمار مبتلا به افسردگی در سال ۲۰۲۱، اثربخشی ِ معنادرمانی را در کاهش شدت افسردگی، ناامیدی و افکار خودکشی تأیید کرد.
تحقیق دیگری که در خصوص اثربخشی مداخلات معنادرمانی بر کاهش اضطراب مرگ و خلاء وجودی بر ۳۱ بیمار سرطانی صورت گرفت، از تأثیر مطلوب گروهدرمانی با رویکرد معنادرمانی در زندگی بر این بیماران حکایت داشت.
همچنین پژوهشی که توسط خوزه مارکو و همکارانش که در یکی از دانشگاههای شهر والنسیای کشور اسپانیا بر ۱۴۱ بیمار مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انجام شد؛ نشان داد که معنای زندگی یک عامل مؤثر در بروز اختلال شخصیت مرزی است. این تحقیق تأیید کرد که میزان معنای زندگی در بیماران مرزی در مقایسه با گروه کنترل کمتر است.
چگونه میتوان از اصول معنادرمانی برای بهبود زندگی روزمره خود استفاده کرد؟
چیزی را خلق کنید. درست همانطور که فرانکل پیشنهاد کرد، خلقکردن، شما را در تجربۀ هدفمندی قرار میدهد و زندگی را برایتان معنادار میکند.
روابطتان را توسعه دهید. حمایت از دیگران و حمایتشدن توسط آنها، میتواند راهی برای گسترش معنای زندگی باشد.
معنای دردهایتان را کشف کنید. اگر در حالِ تجربۀ اتفاق بدی هستید، سعی کنید هدفی را در آن بیابید. بهعنوان مثال، اگر یکی از اعضای خانواده در حال گذراندن دورۀ درمان برای بیماریش است، هدف خود را حمایت از آن فرد در نظر بگیرید.
درک کنید که زندگی همیشه منصفانه و عادلانه نیست؛ بااینحال، زندگی همیشه میتواند حتی در بدترین شرایط معنا داشته باشد.
به یاد داشته باشید شما آزاد هستید که معنای تجربههای زندگی خود را بیابید و یا برای آنها معنایی بسازید و هیچکس نمی تواند آن را از شما بگیرد.