بنا بر همین گزارش از میگنا یکی از جامعترین و استوارترین متون روانشناسی مثبت کتاب توانمندی های منش و فضیلتهاست که پیترسون و سلیگمن آن را در سال 2004 منتشر کردند.
در این کتاب شش فضیلت اساسی و 24 توانمندی منش یعنی راههای رسیدن به فضیلتها بیان شدهاست. این کتاب، با الهام از کتاب ذکرشده و کتابهای دیگری که در زمینه فضایل و توانمندیها چاپ شدهاند و با توجه به ویژگیهای فرهنگی و دینی مردم ایران نگاشته شده و تقدیم شما خواننده علاقهمند میشود. نویسنده کوشیده است مطالب علمی را به صورت تخصصی بیان نکند و تمرینها کاملا علمی و ساده باشند.
به علاوه داستانکهای ابتدای هر فصل به سرگذشت فردی اشاره میکند که در زندگی از توانمندی موردنظر استفاده کرده است. در این کتاب تاکیده شده است که توانمندی های شخصیتی کوچکترین و در عین حال مهمترین و کاربردیترین ابزار حرکت در مسیر بالندگیاند. خواننده برای دستیابی به شش مهارت (فضیلت) ضروری و حرکت در مسیر بالندگی ابتدا باید توانمندیهای مربوط به هر مهارت را در خود شناسایی، سپس آنها را تقویت کند و در زندگی به کار گیرد. با زهره قربانی مولف و مترجم کتب روانشناسی و نویسنده کتاب «سفر زندگی از خودآگاهی تا بالندگی» گفتگویی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید:
در ابتدا درباره کتاب و انگیزههایتان از تالیف این اثر بگویید.
من از سال 87 در حوزه تالیف کتابهای روانشناسی فعالیت دارم. از دوران دانشگاه در کارشناسی ارشد، با موضوع روانشناسی مثبت آشنا شدم و در این حیطه مشغول به کار شدم. پایاننامه دکترای من نیز در زمینه روانشناسی مثبت بود. در نشستهای داخلی و خارجی زیادی در زمینه روانشناسی شرکت داشتم و در حوزه روانشناسی مثبت، تدریس کردهام. این کتاب، درباره 24 توانمندی
روانشناسی مثبت مطرح شد به این دلیل که ما بتوانیم یک دید کامل و همهجانبه نسبت به انسان داشته باشیم.
شخصیتی است که مارتین سلیگمن و یکی از همکارانش کریستوفر پیترسون طبق طبقهبندی خاصی به هر کدام از آنها پرداختهاند.روانشناسی مثبت به چه موضوعاتی میپردازد؟
روانشناسی مثبت حوزه بسیار گستردهای است و بنیانگذاران آن، مارتین سلیگمن روانشناس آمریکایی و چیکسنت میهای روانشناس مجارستانی هستند. سلیگمن در سال 1998 زمانی که رییس نظام سازمان روانشناسی آمریکا شد، در نطق افتتاحیه، روانشناسی مثبت را به عنوان یک رویکرد جدید در روانشناسی معرفی کرد. البته پیشتر از این نیز این اصطلاح وجود داشته است و روانشناسان بسیاری از این اصلاح استفاده کردند اما سلیگمن اولین کسی بود که به صورت رسمی موضوع روانشناسی مثبت را تشریح کرد.
روانشناسی مثبت روی افعال مثبت وجودی انسان تاکید میکند، چیزهایی که زندگی فرد را ارزشمند و شایسته زیستن میکند. مانند شادکامی و معنای زندگی و توانمندیهای شخصیتی که تحت عنوان بهباشی و بهزیستی معنا پیدا میکنند. هیجانات مثبت، روابط مثبت و جنبههای مثبت زندگی انسان که میتواند کیفیت زندگی را افزایش دهد و ما را در جهت بالندگی پیش ببرد.
آیا مواجهه با حقایق تلخ، در تضاد با روانشناسی مثبت است؟ آیا این روانشناسی همواره باید بر نکات مثبت تاکید کند؟
خیر، اینطور نیست. روانشناسی مثبت مطرح شد به این دلیل که ما بتوانیم یک دید کامل و همهجانبه نسبت به انسان داشته باشیم. همانطور که میدانید، روانشناسی در شکل رایجش بیشتر به اختلالات و نقصها و کمبودهایی که انسان با آن مواجه بود میپرداخت و آنقدر به نکات مثبت زندگی افراد توجهی نمیشد. روانشناسی مثبت ابعاد مثبت زندگی افراد را در کنار اختلالها و کاستیها در نظر میگیرد تا از این طریق بتوان نگاه کاملتری به زندگی فرد داشت.
اینکه میگوییم روانشناسی مثبت یعنی همواره دیدگاه مثبت نسبت به مسائل داشته باشیم و همیشه امیدوار به نظر برسیم به این معنا نیست که خوشبینی سادهلوحانه داشته باشیم. روانشناسی مثبت، به معنای خوشبینی
در روانشناسی مثبت یک سری آموزشها وجود دارد که به تفاوتها میپردازد و مرز میان خوشبینی سالم با خوشبینی سادهلوحانه را روشن میکند. همچنین به امید واهی و تفاوت آن با امید منطقی نیز میپردازد.
سادهلوحانه که باعث میشود حقایق را در نظر نگیریم نیست. اینطور نیست که دست به ریسکهای غیرمنطقی بزنیم یا هیچ تلاشی نداشته باشیم. روانشناسی مثبت با آن دسته از روانشناسیها که میگویند هرچیزی را با القای کلام میتوانیم داشته باشیم، متفاوت است. روانشناسی مثبت، آنچیزی نیست که سخنرانهای انگیزشی میگویند.متاسفانه خیلی از مردم، اینگونه روانشناسیها را به عنوان روانشناسی مثبت میشناسند در صورتی که اینطور نیست. در روانشناسی مثبت یک سری آموزشها وجود دارد که به تفاوتها میپردازد و مرز میان خوشبینی سالم با خوشبینی سادهلوحانه را روشن میکند. همچنین به امید واهی و تفاوت آن با امید منطقی نیز میپردازد. همچنین در روانشناسی مثبت، راهکارهایی ارائه میشود که ما بتوانیم از توانمندیهایمان به درستی استفاده کنیم که به اهدافی که داریم برسیم.
درباره عنوان کتاب، کمی توضیح بدهید. مفهوم خودآگاهی و بالندگی چیست و چگونه میتوان در مسیر آن قرار داشت؟
بگذارید ابتدا به «خودآگاهی» نگاهی داشته باشیم که بنیان تمام کارهایی که انجام میدهیم است. در روانشناسی مثبت، اصلاحی که باید در خودمان در مسیر هر موفقیت و پیشرفتی داشته باشیم این است که خودمان را بشناسیم؛ تا چند سال پیش، تکیه بر عزت نفس بود. یعنی در نقطهای قرار بگیریم که احساس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم. اما پس از پژوهشهایی که انجام شد متوجه شدند که عزت نفس اگرچه مزایایی دارد اما ممکن است با معایبی نیز همراه باشد. در همین مسیر نیز روانشناسان به این نتیجه رسیدند که همگام با تکیه بر تواناییهایمان، باید در کنار شناخت نقاط قوت، نقاط ضعف خود را نیز بشناسیم.
خودآگاهی به این معناست که ما یک تصویر کاملی از خودمان داشته باشیم و بتوانیم با شناخت نقاط قوت، مسائلی که برایمان پیش میآید را حل کنیم. نقاط ضعف را نیز باید به همین ترتیب، اصلاح کنیم. گام اول برای اینکه ما در مسیر بالندگی و شکوفایی، آنطور که روانشناسی مثبت تعریف میکند قرار بگیریم،
گام اول برای اینکه ما در مسیر بالندگی و شکوفایی، آنطور که روانشناسی مثبت تعریف میکند قرار بگیریم، همین خودآگاهی است.
همین خودآگاهی است. اما بپردازیم به موضوع بالندگی و تعریفی که در روانشناسی مثبت از این مقوله وجود دارد. طبق آخرین نظریهای که سلیگمن مطرح کرده، صرف نظر از شرایط محیطی و پیرامونی، ما برای اینکه یک احساس رضایت درونی داشته باشیم، باید 5 عامل را در زندگی خود به صورت نسبی داشته باشیم. این 5 عامل به نظریه «perma» معروف است، «positive emotions»، «engagement»، «relationship»، «meaning» و «achivement».
اول، هیجانهای مثبت است«positive emotions». در گذشته اینطور برداشت میشد که تا جایی که میتوانیم باید از هیجانهای منفی دوری کنیم اما امروزه ثابت شده است که هیجان منفی نیز در مسیر بالندگی، مفید است. باربارا فردریکسون نسبتی را تحت عنوان «سه به یک» مطرح کرده است. به این معنا که به ازای هر هیجان منفی، ما باید سه هیجان مثبت را تجربه کنیم. این عامل اول، یعنی هیجان بود.
عامل دوم، غرقهگی (مفهومی دیگر در روانشناسی مثبت) است«engagement». برای همه ما پیش آمده است. گاهی روی بعضی از کارها آنقدر تمرکز داریم که دیگر متوجه زمان و مکان نمیشویم. ممکن است صدایمان کنند و نشنویم. هرچقدر کارهای مثبتی که ما را دچار غرقهگی میکنند، بیشتر باشند حال ما بهتر است و احساس بهتری را تجربه میکنیم.
عامل سوم روابط مثبت است«relationship»، که شامل رابطه مثبت عاشقانه و رابطه مثبت با نزدیکان، دوستان، خانواده و اجتماع است. عامل چهارم، معنای زندگی است«meaning». اینکه ما بتوانیم به این پرسش پاسخ بگوییم، از کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟ و بتوانیم نقش خودمان را در جهان هستی پیدا کنیم.
عامل پنجم دستاوردهایی است که ما داریم. اینکه در تحصیل، کار، زمینههای ورزشی و هنری، چه موفقیتهایی داشتیم. اگر این 5 عامل در زندگی ما به صورت نسبی وجود داشته باشد، ما در مسیر بالندگی قرار داریم. اگر ما بخواهیم به این 5 عامل برسیم، نیاز به ابزار داریم. این ابزار همان توانمندیهای ما هستند که در کتاب نیز به صورت تفصیلی به آن پرداخته شده است.
در
باربارا فردریکسون نسبتی را تحت عنوان «سه به یک» مطرح کرده است. به این معنا که به ازای هر هیجان منفی، ما باید سه هیجان مثبت را تجربه کنیم
هر فصل از کتاب، به صورت موردکاوی، به زندگی افراد مطرح اما ناشناخته پرداختهاید. از انگیزههایتان برای این کار بگویید.معمولا وقتی صحبت از موفقیتها و توانمندیها میشود ذهنمان به سمت افراد مشهور و ثروتمند میرود، در حالیکه نقاط مثبت شخصیتی، درون همه ما وجود دارد. با در نظر گرفتن تفاوتهای فردی، درون همه ما آدمها، این توانمندیها وجود دارد. پرداختن به این شکل به این افراد، میتواند موضوع را ملموستر جا بیاندازد.
در برخی از موارد هم به نمونههایی اشاره کردهام مانند اوتیسم. آن تصوری که ما از فرد مبتلا به اوتیسم داریم این است که این افراد ناتواناییهای شدیدی دارند. باید توجه داشته باشیم که اختلال این دسته از بیماران، در یک طیف قرار میگیرد. از همین جهت هم در کتاب به آن پرداختم تا تصورات نادرستی که داریم برطرف شود. افراد مبتلا به اوتیسم اگر در طیف خفیف باشند ممکن است مراحل رشدشان هیچ تفاوتی با دیگران نکند اما در مبتلایان به اوتیسم در طیف متوسط و شدید، ما با افراد استثنایی روبهرو هستیم و مراحل رشد در آنها، مانند دیگران نیست. میزان رشد در این طیف، با ملاکهای خاصی اندازهگیری میشود.
آیا پسرفت کردن نیز در مسیر بالندگی، معنا دارد؟ اساسا انسان امروز را تا چه حد رشد یافته و بالنده میدانید؟
اینکه برخی جریانات میتوانند باعث پسرفت شوند، تا جایی که من دیدهام و خواندهام گزاره صحیحی نیست. اگرچه ممکن است در یک جنبههایی از زندگی چنین احساسی داشته باشیم اما این احساس به صورت مقطعی است و در کل، روندی که بشر داشته، رو به پیشرفت و رشد بوده است. حتی اگر اتفاقی منفی در زندگی رخ داده باشد، به نوعی در مسیر رشد بوده و به بالندگی انسان کمک کرده است.
خوشبختانه در یکی دو دهه اخیر، خودآگاهی در جوامع، رشد زیادی داشته است و علاقه مردم به این موضوع نیز قوت گرفته است. حرکت در مسیر بالندگی نیز در قشر جوان، سرعت گرفته است و میشود این موضوع را در جامعه مشاهده کرد که بالندگی و رشد، جز اهداف
منظور ما از آشتی با جهان هستی، بیشتر از نظر معنویت و معنای زندگی است. اینکه ما بدانیم چه نقشی در جهان هستی داریم. متاسفانه بسیاری از افراد به معنای زندگی نمیرسند و اصلا دغدغه آن را نیز ندارند.
فردی قرار گرفته است.درباره نسبی بودن روشنفکری، مطالبی را در کتاب آوردهاید. کمی درباره این بحث توضیح میدهید؟
بحث نسبی بودن روشنفکری توسط امیرخداوردی نویسنده و استادیار دانشگاه مطرح شده است. اگر بخواهیم به صورت کلی، بحث روشنفکری و تفکر انتقادی را تعریف کنیم، نداشتن تعصب به عنوان یکی از وجوه اصلی آن مطرح است. معنی نسبی بودن روشنفکری این است که ما نیاز داریم چارچوبی کلی برای آن در نظر بگیریم. روشنفکری به این معنا نیست که ما هیچ چارچوبی نداشته باشیم. اتفاقا در تفکر انتقادی چارچوبهای مختلفی داریم منتها درمورد تغییر آنها نیز، پذیرش وجود دارد و اگر نیاز به اصلاح داشته باشد، باید اصلاح شود.
آشتی با جهان هستی، یکی دیگر از موضوعاتی بوده که در کتاب به آن پرداختید. با توجه به شرایط ناگوار و جنگ و مسائل دیگر، چگونه و با چه فاکتورهایی میتوان با جهان هستی به آشتی رسید؟
منظور ما از آشتی با جهان هستی، بیشتر از نظر معنویت و معنای زندگی است. اینکه ما بدانیم چه نقشی در جهان هستی داریم. متاسفانه بسیاری از افراد به معنای زندگی نمیرسند و اصلا دغدغه آن را نیز ندارند. شاید اگر این مسئله (آشتی با معنای جهان) جای خودش را باز کند و بیشتر به آن پرداخته شود خیلی از مسائلی که ما در جهان با آن مواجهیم، رفع شود. شاید اگر معنای زندگی، بیش از این مورد توجه قرار میگرفت، امروز با هیچ جنگی در جهان مواجه نبودیم.
برای رسیدن به معنای زندگی باید به ارزشهای اخلاقی بیشتر توجه کنیم و آموزش را جدیتر بگیریم. متاسفانه در کل جهان، موضوع معنای زندگی، یک مسئله بزرگ است و تحقیقات مختلفی در این زمینه انجام شده است.
آیا معنویت را شرط ضروری رشد میدانید؟ آیا انسان رشد یافته، الزاما معنوی است؟
نه لزوما. معنویت نیز یکی از 24 توانمندی شخصیتی انسان است که میتواند باعث بالندگی ما بشود. ممکن است فردی با استفاده از توانمندیهای دیگرش، به رشد و بالندگی برسد. با این حال، معنویت میتواند نقش مهمی در کمک به ما ایفا کند.