معنا درمانی چگونه ما را یاری میکند؟
به گزارش دلگرم به نقل از مدینا طب : ویکتور فرانکل بنیانگذار معنادرمانی است؛ نوعی از رواندرمانی که پس از زنده ماندن نازیها در اردوگاههای کار اجباری در دهه ۱۹۴۰ به وجود آمد. او پس از تجربهی این اردوگاهها، نظریهای را بنیان نهاد که از طریق جستجوی معنا و هدف در زندگی، افراد میتوانند سختیها و رنج هایشان را تحمل کنند.
معنادرمانی چیست؟
فرانکل معتقد بود که انسانها با چیزی به نام "میل به معنا" برانگیخته میشوند که برابر با میل به یافتن معنای زندگی است. او استدلال کرد که زندگی حتی در بدترین شرایط ممکن هم باید معنایی داشته باشد و انگیزهی زندگی یافتن معنای آن بوجود میآید. یک قدم جلوتر از این تعریف، فرانکل نوشت: همه چیز را می توان از یک انسان گرفت به جز یک چیز: آخرین آزادیهای انسانیاش- انتخاب نگرش فرد تحت هر شرایط خاص. این عقیده مبتنی بر تجربیات او از رنج و نگرشش در یافتن معنا از طریق رنج بود. به این ترتیب، فرانکل معتقد بود که وقتی ما دیگر نتوانیم وضعیتی را تغییر دهیم مجبور میشویم خودمان را تغییر دهیم.
اصول و مبانی معنادرمانی چیست؟
ویژگیهای اصلی:
فرانکل معتقد بود که نظریه و روش درمانیاش بر سه ویژگی اصلی بنا نهاده شده است:
هر فرد دارای هسته و درون سالمی است.
تمرکز اصلی فرد بر روشن کردن دیگران در مورد منابع داخلی خود است و ابزارهایی را به آنها برای استفاده از هستهی درونی خود ارایه دهند.
زندگی هدف و معنا را ارایه میدهد اما وعدهی خوشبختی را نمیدهد.
روشهای یافتن معنا کدام اند؟
معنادرمانی معنایی برای زندگی پیشنهاد میدهد که به سه روش متفاوت می توان آن را کشف کرد:
با خلق یک اثر یا انجام یک عمل.
با تجربهی چیزی یا مواجه شدن با کسی.
با نگرشی که ما نسبت به رنج غیر قابل اجتنابمان داریم.
مثالی که غالبا برای توضیح اصول اساسی معنادرمانی استفاده می شود داستان ملاقات فرانکل با یک پزشک عمومی مسنی است که تلاش میکرد بر افسردگی پس از از دست دادن همسرش غلبه کند. فرانکل به این پیرمرد کمک کرد تا ابتدا ببنید هدفش چشم پوشی از رنج همسرش بابت از دست دادن او بوده است.
درمان از رهگذر معنا یا شفابخشی از رهگذر معنا» یا «روان درمانی متمرکز بر معنا». اصول اولیهٔ معنادرمانی به شکل زیر تعریف میشوند: زندگی تحت هر شرایطی واجد معنا است. حتی مصیبت بارترین نوع آن.
فرضیات اصلی معنادرمانی چیست؟
معنادرمانی شامل شش فرض اساسی است که با ساختارهای اساسی و روشهای جستجوی معنا لیست شده در بالا همپوشانی دارند:
بدن، ذهن و روح
انسان موجودی است که از یک بدن (soma)، ذهن (psyche) و روح (noos) تشکیل شده است. فرانکل استدلال کرد که ما یک جسم و ذهن داریم اما روح همان چیزی است که ما هستیم و در واقع ذات ماست. توجه داشته باشید که نظریهی فرانکل مبتنی بر دین یا الهیات نبود بلکه موازی با اینها بود.
زندگی در همهی شرایط معنا دارد
فرانکل معتقد بود که زندگی در هر شرایطی حتی در بدین شرایط نیز معنا دارد. این بدین معناست که حتی وقتی که وضعیت به طور عینی وحشتناک به نظر میرسد، سطح بالاتری از نظم وجود دارد که معنا آن را شامل میشود.
انسانها میل به معنا دارند
معنادرمانی نشان میدهد که انسانها میل به معنا دارند که یعنی معنا انگیزهی اصلی ما برای زندگی و عمل است و به ما امکان میدهد که درد و رنج را تحمل کنیم. این دیدگاه متفاوت با میل به رسیدن به قدرت و لذت است.
آزادی یافتن معنا
فرانکل استدلال میکند که در هر شرایطی افراد آزادی دسترسی به یافتن معنا را دارند. این دیدگاه بر اساس تجربیات او از درد و رنج و انتخاب نگرشش در شرایطی است که نتوانسته آن را تغییر دهد.
معنای لحظه
فرض پنجم استدلال میکند که برای اینکه تصمیم گیری معنادار شود، افراد باید به تقاضاهای زندگی روزمره به روشهایی که مطابق با ارزشهای جامعه یا وجدان خودشان است پاسخ دهند.
افراد، منحصر به فرد هستند
فرانکل معتقد بود که هر فرد منحصر به فرد و غیر قابل تعویض است.
معنادرمانی در عمل
فرانکل معتقد بود که میتوان رنج را به دستاورد و موفقیت تبدیل کرد. او به گناه به عنوان فرصتی برای بهتر کردن خود و به گذر زندگی به عنوان شانسی برای انجام اقدامات مسئولانه نگاه میکند. به این ترتیب، هدف از این رواندرمانی کمک به افراد برای بهتر کردن استفاده از منابع معنوی شان به منظور مقاومت در برابر مصیبتها بود. او اغلب در کتابهایش از تجربیات شخصیاش برای توضیح مفاهیم به خواننده استفاده کرده است.
سه تکنیک مورد استفاده در معنادرمانی شامل تمرکز زدایی، قصد متناقض و گفتگوی سقراطی است.
تمرکز زدایی (de-reflection): هدف از تمرکززدایی کمک به کسانی است که از تمرکز از خودشان فاصله میگیرند و به سمت دیگران گرایش پیدا می کنند تا بتوانند کامل شوند و زمان کمتری را به جذب خود به مساله یا چگونگی رسیدن به هدف اختصاص میدهند.
قصد متناقض (Paradoxical intention): قصد متناقض تکنیکی است که در آن بیمار چیزی را آرزو میکند که بیشترین ترس را از آن دارد. این مورد در صورت اضطراب یا ترس پیشنهاد شده است که از حس شوخ طبعی و تمسخر وقتی که ترس فلج کننده میشود، استفاده میکند.
لوگوتراپی راهی برای معنی بخشیدن به زندگی!
برای مثال، شخصی که ترس از این دارد که احمق به نظر برسد ترغیب می شود تا تلاش کند احمق به نظر برسد. به طور متناقض، ترس هنگامی از بین میرود که قصد شامل چیزی باشد که بیشترین ترس از آن است.
گفتگوی سقراطی: گفتگوی سقراطی در معنادرمانی به عنوان ابزاری برای کمک به بیمار از طریق فرایند کشف خود از طریق گفتههایش استفاده میشود. در این روش، درمانگر الگوهایی از کلمات را مشخص میکند و به بیمار کمک میکند تا معنای موجود در آنها را ببیند. اعتقاد بر این است که این روند به بیمار در پاسخ به چیزی که منتظر کشف آن بوده کمک میکند.
به راحتی میتوان فهمید که چگونه برخی از تکنیکهای معنادرمانی با اشکال جدیدتر درمان مانند درمان شناختی رفتاری (CBT) یا درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (ACT) همپوشانی دارد. به این ترتیب، معنادرمانی میتواند روش مکملی برای این درمانهای مبتنی بر رفتار و فکر باشد.
انتقادها
فرانکل نیز بدون منتقد نبود. برخی احساس میکردند که او از صرف زمان خود در اردوگاههای کار اجباری نازیها به عنوان روشی برای تبلیغ برند رواندرمانی خود استفاده کرده است و عدهای دیگر نیز احساس میکردند او از طرف رهبران مذهبی در آمریکا حمایت میشده است (در واقع او وزیران و روانشناسان مذهبی را استخدام کرده تا با او همکاری کنند.) در سال ۱۹۶۱ روانشناسی به نام رولو می که به عنوان بنیانگذار جنبش اگزیستانسیالیستی در امریکا مشهور بود به چالش کشیده شد.
او معتقد بود که معنادرمانی همان اقتدارگرایی است که درمانگر راه حلهایی را به بیمار دیکته میکند. به این ترتیب، احساس میشد که درمانگر مسئولیت بیمار برای پیدا کردن راه حل مشکلات را کم کرده است. با این حال، مشخص نیست که آیا مشکلی اساسی در معنادرمانی وجود داشت یا فرانکل خودش به عنوان یک درمانگر موفق عمل نکرده بود چرا که گفته میشود او مغرورانه و متکبرانه با بیمارانش صحبت میکرده است.
به این ترتیب، میتوان استدلال کرد که معنادرمانی همیشه راه حلهای روشنی را برای مشکلات ارایه نمیدهد و پیدا کردن این راه حل ها برای بیمار وظیفهی درمانگر است. با این حال، فرانکل استدال کرد که معنادرمانی در واقع مسئولیت پذیری را به بیماران آموزش میدهد. صرف نظر از اینکه کاربرد نظریههای فرانکل واضح و مشخص است، مشارکت بیمار نیز به جای اینکه صرفا گیرندهی این فرایند باشد مهم است.
تحقیقات انجام شده
بیش از ۱۷۰۰ مقالهی تجربی و نظری در مورد معنادرمانی منتشر شده است و بیش از ۵۹ ابزار اندازهگیری نیز در مورد این موضوع ارائه شده است. با وجود اینکه کارهای اولیه فرانکل مطالعات موردی بود اما در نهایت این کارها به عملیاتی کردن مفاهیم و برآوردهای اثربخشی بالینی تکامل یافت. به عبارت دیگر، فرانکل به تحقیقات تجربی اعتقاد داشت و به این کار نیز تشویق میکرد. بررسی سیستماتیک شواهد تحقیقاتی مربوط به معنادرمانی که در سال ۲۰۱۶ انجام شد ارتباطات و تاثیرات مربوط به معنادرمانی در حوزه های زیر یا برای شرایط زیر را نشان داد:
ارتباط بین وجود معنا در زندگی، جستجوی معنا در زندگی، رضایت از زندگی و خوشبختی
معنای کمتر زندگی در میان بیماران مبتلا به اختلالات روانی
جستجوی معنا و وجود معنا به عنوان عامل تحمل مشکلات
ارتباط بین معنا در زندگی و فکر خودکشی در بیماران سرطانی
اثربخشی برنامه ی معنادرمانی برای نوجوانان مبتلا به سرطان
اثربخشی معنادرمانی بر افسردگی در کودکان
اثربخشی معنادرمانی در کاهش فرسودگی شغلی و سندروم آشیانه خالی
ارتباط با رضایت در زندگی زناشویی
به طور کلی، جای تعجب نیست که وجود معنا در زندگی با سلامت روان بهتر ارتباط مستقیم دارد. این دانش میتواند در حوزه هایی مانند ترس، درد و گناه، اندوه و همچنین اختلالاتی مانند اسکیزوفرنی، افسردگی، سوء مصرف مواد، PTSD و اضطراب نیز کاربرد داشته باشد. فرانکل معتقد بود که بسیاری از بیماریها و مشکلات مربوط به سلامت روان در احساس وحشت و ترس وجودی پنهان شدهاند و در واقع افراد با عدم معنا مبارزه میکنند که او از این مفهوم با عنوان "خلاء وجودی" یاد کرده است.
چگونه میتوانید از اصول معنادرمانی برای بهبود زندگی روزمرهتان استفاده کنید؟
چیزی خلق کنید. درست همانطور که فرانکل پیشنهاد داد، خلق چیزی (مانند یک اثر هنری) به شما حس هدفدار بودن می دهد و میتواند به زندگی شما معنا ببخشد.
روابطتان را توسعه دهید. ماهیت حمایتی صرف زمان با دیگران به شما در رشد بیشتر حس معناداری در زندگیتان کمک خواهد کرد.
هدفی را در درد و رنجتان پیدا کنید. اگر اتفاق بدی را تجربه میکنید تلاش کنید هدفی را در آن پیدا کنید. حتی اگر این کار کمی فریب ذهنی باشد به شما کمک خواهد کرد. برای مثال، اگر یکی از اعضای خانوادهتان برای بیماریش اقدام به معالجهی پزشکی میکند، هدفتان را بر این بگذارید که برای حمایت از او در کنارش خواهید بود.
درک کنید که زندگی منصفانه نیست. هیچ کس به شما امتیاز نمیدهد و شما لزوما با یک دسته ورق منصفانه بازی نمیکنید. با این حال، زندگی همیشه حتی در بدترین شرایط هم میتواند معنایی داشته باشد.
آزادی برای یافتن معنا. به یاد داشته باشید که همیشه آزاد هستید تا برای وضعیت فعلی زندگیتان معنایی را در نظر بگیرید. هیچ کس نمی تواند این آزادی را از شما بگیرد.
بر روی دیگران متمرکز شوید. سعی کنید خارج از وجود خودتان متمرکز شوید تا در مورد یک وضعیت خاص با آنها احساس نزدیکی کنید.
بدترین شرایط را بپذیرید. هنگامی که به دنبال بدتر شدن میروید، قدرتی که برای غلبه بر شما دارد کاهش مییابد.
با وجود اینکه مطالعهی مفاهیم معنادرمانی هنوز هم ادامه دارد، احتمالا در مورد افرادی که مستقیما این نوع درمان را دریافت میکنند چیزی نشنیده باشید. با این حال، عناصر معنادرمانی به احتمال زیاد با روشهای درمانی دیگر در هم تنیده شدهاند.