فلسفه بومشناسی عمیق و خود بومشناسی توسط آرن نائیس در پاسخ به “بوم شناسی سطحی” معرفی شد (بودیان، 1995). بوم شناسی سطحی بر کاهش تخریب محیط زیست برای اهداف انسان محور متمرکز شده است (لوک، 2002). هدف پژوهشگران بومشناسی عمیق، شناسایی عوامل پیچیده رابطه انسان و طبیعت و حرکت به سمت جنبش پایداری جامع است (شپرد، 1995). خود پنداری بومشناسی، به این معناست که فرد، ارتباط مستقیماش با کره زمین را درک کند (دوال و سشن، 1958). NBTS میتواند این ارتباط عمیق را به افرادی که شاید به دلیل سبک زندگی شهری و مدرن امروزی آن را نداشته باشند ارائه میدهد.
بیوفیلیا
فرضیه بیوفیلی نشان میدهد که نوع بشر ارتباط ذاتی با طبیعت که ریشه در تاریخچه تکاملاش دارد را تجربه میکند (کلرت، 1997؛ ویلسون، 1984). فرضیه بیوفیلی، روشهای ذاتی ارتباط انسان با محیط، در جهت بقا را توصیف میکند (ویلسون، 1993).
شاید بتوان این فرضیه را مطالعه بومشناسی عمیق ِ بدوی و ذاتی دانست که مدتها قبل از مباحث مرتبط با اهمیت و ارزش ارتباط با طبیعت، صورت گرفته است. دو تعریف رایج از بیوفیلیا به شرح مطرح شده است: “گرایش ذاتی تمرکز بر زندگی و این فرآیندهای واقعی و زندگی مانند” و “تمایل به پیوستن به سایر اشکال زندگی” (ویلسون، 1984). فرضیه بیوفیلی شامل این ملاحظه است که ارزشها و هیجانهای انسانی نسبت به طبیعت میتواند ناسازگار باشد (کلرت، 1996). همچنین از این مفروضه نیز حمایت میکند که وضعیت روانی نابهنجار، باورها و رفتارها؛ علل و تاثیرات متقابل یکدیگر در بحران پایداری جهانی هستند. NBTS میتواند علل و تاثیرات سالم را وارونه کند.
پیوند انسان – حیوان
مطالعه پیوند انسان و حیوان، حوزهی پژوهشی در حال ظهور است که بیشتر درباره رابطه هیجانی بین انسان و حیوانات را در بر میگیرد (هاروویتز، 2009؛ پاسل، 2011). همانطور که در فرضیه بیوفیلی نیز مشهود است، انسانها با انگیزههای گوناگونی با حیوانات و طبیعت ارتباط میگیرند. روابط مذکور میتواند همراهی یا مصرفی باشند، اما از نظر تاریخی، این روابط اغلب برای بقای متقابل شکل گرفته است (هاراوای، 2003).
علم به طور تصاعدی حاکی از آن است که هنگام تجربهی برخورد فیزیکی و روابط مثبت با یکدیگر، تغییرات فیزیولوژیکی در انسان و حیوان رخ میدهد. این تغییرات شامل افزایش آنزیم اکسی توسین و دوپامین، کاهش فشار خون و ضربان قلب، بهبود تناسب اندام، کاهش علائم افسردگی و اضطراب و کاهش بیماریها است (پاسل، 2011؛ آلمرت، 2009).
این تغییرات فیزیولوژیکی مشابه چیزی است که در افرادی که روابط مثبت با یکدیگر دارند نیز دیده میشود. عشق و روابط، صرف نظر از اینکه با چه کسی به اشتراک گذاشته میشوند، سودمند بوده و NBTS چنین راهی برای ارتباطات فراهم میکند.
نکات زیر درباره بهبودهای هیجانی، آموزشی و ارتباطی از دریچهی این پایههای عمیق را ملاحظه کنید:
نمره پایین گروه کوچکی از دانشآموزان منطقه متوسط شهر، توجه مشاور مدرسه را به خود جلب کرد و او مجموعهای از جلسات NBTS برای دانش آموزان را ترتیب داد. تصمیم بر این شد که این درمان شامل فرصتهای بیرونی و محیطی برای یادگیری و تحرک در فضای باز، در کنار مشارکت درگفت و گو درمانی باشد. هنگامی که فرصت برای کاوش در جنگل فراهم شد و دربارهی راهکارها برای سالم سازی بیشتر جنگلها نظرسنجی شد، دانش آموزان شروع به جستجوی بیشتر و فعالانهتری در محیط کردند.
این ارتباط که در سبک زندگی مدرن آنها از بین رفته بود، اما با رویارویی دوباره با طبیعت، دانشآموزان گرایش درونی و ذاتی برای بودن در طبیعت را احساس میکردند. آنها نه تنها به یک سیستم پاداشی به عنوان انگیزهای برای بهبود نمرات خود تلاش کردند بلکه، مشارکت و علاقه بیشتری نیز به درس نشان دادند. یک دانشآموز اینگونه گفت که ما هیچ موقع نمیدانستیم که علم میتواند عملی شود و ما نیز میتوانیم در آن نقشی داشته باشیم! این تجربه تحول آفرین، به سرعت و به آسانی، تمایل ذاتی آنها برای یادگیری و همچنین گشودگی به هیجان را فعال کرد.