توانمندسازی در برابر دانشمندسازی
توانمندسازی در برابر دانشمندسازی مساله این است همه ما انسان ها به دنبال این هستیم که زندگی موفق تری داشته باشیم، به دنبال شادی هستیم و سعی میکنیم هوش شناختی و یا IQ))خود را ارتقا دهیم. اما از سال 1990...

توانمندسازی در برابر دانشمندسازی
توانمندسازی در برابر دانشمندسازی مساله این است همه ما انسان ها به دنبال این هستیم که زندگی موفق تری داشته باشیم، به دنبال شادی هستیم و سعی میکنیم هوش شناختی و یا IQ))خود را ارتقا دهیم.
اما از سال 1990 بود که خیلی از روان شناسان و محققین پی بردند که ما افراد زیادی را در جامعه میبینیم که از دانشگاههای معتبری فارغ التحصیل می شوند ولی زمانی که وارد زندگی شخصی و یا شغلی می شوند و انتظار می رود که بسیار متبحرانه عمل کنند ولی این طور نیست.
به همین دلیل مبحث هوش هیجانی و یا هوش اجتماعی EQ))مطرح شد.

آسیه ملک دار دکترای تخصصی روان شناسی و مدرس دانشگاه در ادامه یادداشت آورده است ما برای زندگی شاد و موفق نیازمند فاکتورهای دیگری به غیر از هوش شناختی هستیم در سال 1990، دو روان شناس به نام های پیتر سالووی(PETER SALOVEY) و جان مایر(JOHN MAYER) اصطلاح هوش هیجانی(که گاهی EQ نیز نامیده می شود) را برای اولین بار به کار بردند .
این واژه به توانایی تشخیص احساسات خود و دیگران و برخورد با آنها اشاره دارد.
دانیل گلمن(Daniel Goleman) مولف و روان شناسی که این مفهوم را رواج داد، آن را به گونه ای گسترش داد تا ویژگی هایی مانند خوش بینی، وظیفه شناسی، انگیزش، همدلی و کفایت اجتماعی را نیز در برگیرد. به گفته گلمن، ممکن است این توانایی ها ؛ برای موفقیت در کار و در هر جای دیگر، از هوشبهر مهمتر باشد.
رشد هوش هیجانی از دوره کودکی شزوع شده و تا بزرگسالی ادامه پیدا می کند. تعامل مناسب والدین با کودکان در شکل گیری هوش هیجانی کودکان نقش مهمی دارد. برای شکل گیری و رشد هوش هیجانی بستر خانواده و تعامل بین اعضا باید مناسب باشد. اگر گودکان بتوانند آزادانه هیجان های مثبت و منفی خود را ابراز کنند و برای ابراز هیجان های منفی مانند خشم تنبیه نشوند زمینه رشد هیجانی فراهم می شود.
والدین باید برای ابراز هیجان های منفی مانند خشم مرز بگذارند. برای مثال: تو میتوانی خشم را فقط با کلمات مناسب ابراز کنی نه با شکستن اشیا یا صدمه زدن به دیگران.
تفاوت هوش شناختی و هوش هیجانی در این است که هوش شناختی توانایی ذهنی و قدرت یادگیری ماست.
دامنه توانایی های ما را مشخص می کند.ما با هوش شناختی به دنیا می آییم و هوش شناختی ما تقریبا ثابت است. یعنی یک محیط غنی نهایتا 15 تا 20 درجه می تواند آن را رشد دهد. اما هوش هیجانی قابلیت آموزش دارد و ما آن را از محیطمان کسب میکنیم.

البته با زمینه ای که از هوش شناختی داریم.هوش هیجانی به افراد کمک می کند شناخت درستی از احساسات و هیجانات خود پیدا کنند چیزی که به آن خودآگاهی هیجانی گفته می شود و بتوانند در موقعیت های مختلف هیجانات خود را کم، زیاد و یا تعدیل کنند که به آن تنظیم هیجانی گویند.هوش شناختی به ما می گوید چه کاری میتوانیم بکنیم یعنی توانایی های ما و هوش اجتماعی به ما می گوید چه کار باید بکنیم.
مثلا مدیری که انتخاب می کند با وجود همه توانایی ها الان بهترین روش چیست و چه موقعی می توانم بهترین تاثیر را داشته باشم. از ویژگی های خوب هوش اجتماعی آن است که محدود به دوره خاصی نیست ولی بهتر آن است که از دوره کودکی آموزش داده شود. بنابراین آموزش ها ی ما در خانه، مدرسه و یا در اجتماع نباید صرفاً در جهت تقویت هوش شناختی و یا حافظه باشد.
افرادی که هوش اجتماعی پایینی دارند هر چه هوش شناختی بالایی داشته باشند نه تنها احساس رضایت کمی دارند بلکه به،به زیستی دیگران هم کمکی نمی کنند. اگر بهره هوشی بالا با هوش اجتماعی در کنار هم قرار نگیرند ما با تربیت بعد محاسبه گری انسان ها بدون پرداختن به جنبه های انسانی ذهن یا همان پرورش، رفتارهای خطرناکی را مثل رقابت های ناسالم و .. در آنها تقویت میکنیم .

زمانی که 4 ویژگی را در فردی در حد قابل قبولی بینیم او از هوش هیجانی برخوردار است:
1) توانایی و مهارت در ایجاد روابط بین فردی انسانی و صمیمانه با دیگران
2)توانایی مهارت های ارتباطی برای حل مسایل
3) توانایی سازماندهی و مدیریت گروه و
4)توانایی و شناخت احساسات و عواطف خودمان و دیگران در جهت برقراری ارتباطات انسانی بهتر.

با هوش هیجانی بالا شما بهتر می توانید دیگران را بشناسید.
خودتان را بشناسید و از نقاط ضعف و قوت خودتان آگاه شوید. بهتر می توانید هیجانات خود را مدیریت کنید و واکنش های مناسی به هیجانات دیگران بدهید.افراد با هوش هیجانی بالا بهتر می توانند خود را آرام کنند و برای کاهش پریشانی روش های سالمی را به کار می گیرند.
هوش هیجانی پایین می تواند مشکلات ارتباطی و بی فردی ایجاد کند. بروز بیماری های روانی و اعتیاد در افراد با هوش هیجانی پایین در ارتباط است.
در واقع افراد با هوش هیجانی پایین به دلیل مشکلات ارتباطی فراوان مستعد ابتلا به مشکلات روانی هستند.

بنا بر همین گزارش از میگنا مطالعات داخلی نشان میدهد نشان می‌دهد که مولفه‌های هوش هیجانی، پیش‌بینی کننده‌های معناداری برای توانمندسازی نیروی انسانی بوده و 75 درصد از تغییرات متغیر ملاک را پیش‌بینی می‌کنند. نهایتاً اینکه، میزان توانمندی نیروی انسانی و هوش هیجانی مدیران دانشگاه پیام‌نور استان آذربایجان‌شرقی، بیشتر از حد متوسط می‌باشد( عابدی و همکاران).

مطالعه دیگری نشان داده است هوش هیجانی، خودآگاهی، خود تنظیمی، و خود انگیزشی به طور مثبت با توانمندسازی روانشناختی کارکنان در سازمان ارتباط معنی‌داری دارند. (کاوه قدمی ، 1396).