«رفتارگرایی» نظریهای در روان شناسی است که بر اساسِ آن، تنها موضوع مناسب برای تحقیق روانشناختیِ علمی، رفتارِ قابلمشاهده و قابلسنجش است. این اصطلاح توسط واتسون در سال ۱۹۱۳ ابداع شد. «رفتارگرایی» مدعی است که «ناخودآگاه» مفهومی قابل تعریف و قابلاستفاده نیست.
«انسانگرایی» نیز یکی از مکاتب روانشناسی است که متفکرانِ آن، بر این باور بودند که نمیتوان انسان را صرفا حاصل تضاد و تعارضِ نیروهای ناخودآگاه یا حاصل عوامل تشویقی و تنبیهی در محیط، در نظر گرفت. روانشناسیِ انسانگرا، الزاما بر ارادهی مطلقا آزاد اصرار نمیکند؛ اما معتقد است که مکاتب گذشته، سهمِ «جبر» را بیش از آنچه که باید، در نظر گرفتهاند. گوردون آلپورت، آبراهام مزلو، کارل راجرز و ویکتور فرانکل جزو مطرحترین روانشناسان انسانگرا به حساب میآیند.
اما نظریهی «روانشناسی ترنسپرسونال» که بعضا به دلیل ترکیب آن با مفاهیم معنوی و علمی، بهعنوان «روانشناسی معنوی» نیز شناخته میشود، استدلال میکند که روانشناسیِ افراد، بسیار فراتر از رفتارهاست.
«روانشناسی ترنسپرسونال» بیانگر آن است که باورهای کنونی، علایق، ارزشها، هدف و محیط زندگیتان، نقش بهسزایی در بهزیستیِ ذهنی و جسمیِ شما دارند. نظریهی ترنسپرسونال، به تکنیک «رواندرمانی ترنسپرسونال» منتهی شد؛ یک رویکرد درمانی که تکنیکهای درمانیِ سنتی را با درمانهای کلنگر (مانند مدیتیشن، یادداشتبرداری و موسیقیدرمانی) ادغام کرد.
مبانی روانشناسی ترنسپرسونال (روانشناسی فراشخصی یا فرافردی)
بر اساس نظریهای که در دههی ۱۹۶۰ معرفی شد، «روانشناسی ترنسپرسونال» را میتوان نشاتگرفته از «انسانگرایی» دانست؛ مفهومی که برای نخستین بار، توسط آبراهام مزلو– روانشناسِ انسانگرای آمریکایی- مطرح شد. بر اساسِ «روانشناسیِ انسانگرا»، هنگام ارزیابی سلامت روانیِ یک فرد، باید تمامِ جوانبِ مربوط به او را مدنظر قرار داد و توجه داشت که فرآیند ارزیابی، تنها به رفتارهای قابلمشاهده محدود نشود.
مزلو و همکارانش، بعدها «انسانگرایی» را یک قدم فراتر بردند و هر چیزی- بهخصوص معنویت و احساسات در زمان حال- را که میتواند بر ارتباطِ ذهن و بدن تاثیر بگذارد، مورد توجه قرار دادند. این فرآیند، در نهایت به پدید آمدن «روانشناسیِ ترنسپرسونال» و تاسیس انجمن بینالمللی ترنسپرسونال (ITA) در سال ۱۹۷۸، منجر شد.
انجمن بینالمللی ترنسپرسونال (ITA)، سه مفهوم اساسی را در اصطلاح «ترنسپرسونال» مورد شناسایی قرار میدهد:
پیوند با درکی وسیعتر از مفهومِ وجود (Existence)
به رسمیت شناختن امرِ قدسی
نیاز به درکی بهتر از مفهومِ هستی (Being)
در رابطه با تفاوت دو مفهوم وجود (Existence) و هستی (Being) باید اذعان کرد که در فلسفه، رابطه و تمایز پیچیدهای بین این دو مفهوم وجود دارد. اما به طور خلاصه میتوان گفت که وجود (Existence)، به این سوال پاسخ میدهد که «آیا ما هستیم؟» به این معنا که هر چیزی که روی زمین ظاهر میشود، چیزی است که وجود دارد. اما هستی (Being)، پاسخ به این سوال است که «ما چه هستیم؟» به این ترتیب، اصطلاح هستی (Being)، اصطلاحیست که توصیف آن بسیار پیچیدهتر است. به زبانی سادهتر، وجود (Existence)، به چیزهای موجود اشاره دارد و هستی (Being)، به یک پسزمینهی متافیزیکیِ گستردهتر.
آبراهام مزلو باور داشت که نقش «روانشناسی ترنسپرسونال» این است که «عرصههای دورترِ طبیعت انسان» را کشف کند. این یکی از علل جذابیتِ «روانشناسی ترنسپرسونال» است. زیرا یکی از اصول آن، یادآوری این نکته است که آنچه ما بهعنوان یک حالت «نرمال» از هستی (Being) میشناسیم، در واقع از جهاتی دارای محدودیت است. «روانشناسی ترنسپرسونال» نشان میدهد که حالات گستردهتر و شدیدتری از آگاهی وجود دارند که میتوانیم آنها را در شرایطی خاص تجربه کنیم. تجاربی که میتوان آنها را «تجربههای بیداری» نامید.
این نشان میدهد آن چیزی که سایر روانشناسان ممکن است آن را بهعنوان «حالت مطلوب» عملکرد روانشناختی انسان بدانند، (بهعنوان مثال: رهایی از اضطراب و الگوهای فکری منفی و غیرمنطقی، نگرش مثبت و حسِ هویت) بههیچوجه نقطهی پایانیِ رشدِ ما محسوب نمیشود. زیرا حالتهای عملکردی بالقوه و فراتری وجود دارند که در بستر آنها، ادراک ما تشدید میشود، احساس ارتباط ما با طبیعت و سایر انسانها افزایش مییابد، دلسوزی و نوعدوستی ما عمیقتر و دیدگاه ما گسترش مییابد و این، همان چیزی است که به ما کمک میکند تا زیستِ ما، مطابق با روشی مناسب، معنادار، هدفمند و مسئولانه باشد.
دکتر سینتیا شاو– روانشناس بالینی از شیکاگو- تصریح میکند که کلمهی ترنسپرسونال (فراشخصی یا فرافردی) به معنای فراتر رفتن از شخص یا فردِ مادی است؛ از این رو، در روانشناسیِ ترنسپرسونال، بر مباحثی همچون ارتباطِ ذهن و بدن، ارزشهای شخصی، هدفِ وجودی و تعالی معنوی تمرکز بسیار زیادی وجود دارد.
تفاوت «روانشناسی ترنسپرسونال» با فراروانشناسی (پاراسایکولوژی)
گاهی اوقات «روانشناسی ترنسپرسونال» با «فراروانشناسی» اشتباه گرفته میشود؛ اما در واقع این دو مفهوم، یکسان نیستند. «روانشناسی ترنسپرسونال» بر جنبهی معنوی طبیعتِ انسان تمرکز میکند، اما «فراروانشناسی» با ماوراءالطبیعه- مانند ادراک فراحسی، اندیشهخوانی، پیشآگاهی و غیببینی- سر و کار دارد.
محبوبیت «روانشناسی ترنسپرسونال»
اگرچه «روانشناسی ترنسپرسونال» عمدتا در قالب روانشناسیِ سنتی مورد بررسی قرار نمیگیرد، اما با این وجود، مشاهدات نشان میدهند که اقبال و توجه عموم افراد به این دیدگاه، روز به روز در حال افزایش است. همچنین تلاشهای فزایندهای در حال انجام است تا نشان دهد چگونه میتوان نظریهها و ایدههای این حوزه را تحت شاخههای مختلف روانشناسی به کار برد. بهعنوان مثال، ذهنآگاهی، یکی از عناصر «روانشناسی ترنسپرسونال» است که در حال حاضر- نسبت به گذشته- عمومیت بیشتری پیدا کرده است.
مقصود از «اهداف ترنسپرسونال» چیست؟
هنگامی که یک هدفِ ایدهآلگرایانه، نوعدوستانه، خلاقانه یا معنوی را دنبال میکنیم، ممکن است به نقطهای برسیم که هدف ما، به یک «هدف ترنسپرسونال» مبدل شود. هنگامی که ما فراتر از یک جهتگیریِ خودخواهانه حرکت میکنیم یا زمانی که امیال، علایق و ترسهایمان بهتدریج کمرنگ میشوند؛ آنگاه ما به سرچشمهای از آگاهی مطلق متصل میشویم که آن سرچشمه، در ما تجلی مییابد. در واقع، مسئله این است که ما یک هدف عمیق و واقعی را درون خود کشف کنیم؛ هدفی که بیانگر استعدادها یا تمایلات ذاتی ما باشد و بتوانیم خود را با آن هماهنگ کنیم. سپس دهلیزی در ما جریان مییابد تا به جای اینکه ما هدف را پیش ببریم، این خودِ «هدف» باشد که در ما شروع به پیشبرد میکند. ما حتی ممکن است ایدهی روشنی در مورد هدف خود نداشته باشیم؛ اما به آن اعتماد داریم و اجازه میدهیم که از طریق ما، جریان داشته باشد.
در این مرحله، دستیابی به هدف، سادهتر میشود. دیگر ما نیازی نداریم که برای پیشبرد اهدافمان یا تحقق جاهطلبیهایمان، خود را تحتفشار بگذاریم یا خسته کنیم. ما دیگر نیازی به اصرار نداریم؛ زیرا میتوانیم با هدف حرکت کنیم و اجازه دهیم که «هدف» ما را پیش ببرد. این میتواند یک حس سکرآور را به دنبال داشته باشد؛ از آنجایی که گویی در حال شنا در جریان رودخانه هستیم.
در هدف ترنسپرسونال، نکته مهم این است که ما علایق، خواستهها و ترسهای شخصی خود را کنار بگذاریم تا این موارد، به مانعی برای دستیابی به هدفمان تبدیل نشوند. بسیاری از هنرمندانِ خلاق، هدف ترنسپرسونال را تجربه میکنند. هنرمندان از چیزی که به آنها الهام میشود، پیروی میکنند و هرگز کاملا مطمئن نیستند که این حالت، قرار است آنها را به کجا برساند یا بیانگر چه چیزی باشد.
عناصر اساسیِ «روانشناسی ترنسپرسونال»
ساختار انعطافپذیرِ درمان
از آنجایی که هدفِ «روانشناسی ترنسپرسونال» در نظر گرفتن فرد بهعنوان یک «کُل» است، بنابراین، این روش، بر ابزارها یا روشهای خاص تکیه نخواهد کرد. جفری سامبر– رواندرمانگر از شیکاگو- میگوید: «رواندرمانیِ ترنسپرسونال» بر یک ایدئولوژی و تواضعِ بنیادین استوار است که در پشت صحنه، به ایفای نقش میپردازد. این رویکرد، بیش از آنکه یک ابزار یا روشِ خاص محسوب شود، تصمیمی آگاهانه در راستای شکلدهی رفتار است که در نهایت منجر به درمان میشود.
روابط، اساسِ کار محسوب میشوند
سامبر خاطرنشان میکند که «روانشناسی ترنسپرسونال» با بررسیِ روابط شما با خانواده، دوستان و حتی درمانگران، به دنبال آن است تا دریابد که ذهن شما چگونه عمل میکند.
درمانگر، در این حیطه، بهعنوانِ یک «متخصص» در نظر گرفته نمیشود. سامبر میگوید: در این زمینه، تنها عرصهی تخصص، تواناییِ درمانگر برای انعکاس حقیقتِ مراجع- از طریق بخشی از تجربیات یا نگرشِ خود درمانگر- است. به این ترتیب، درمانگر در قبال شما، بهعنوان یک «تسهیلگر» یا «مشاور» به ایفای نقش میپردازد و در واقع، به شما کمک میکند تا از طریقِ «فرآیند کشف حقایق» بتوانید «خود» را کشف کنید.
کوچکترین قضاوتی در مورد دیگران، رخ نمیدهد
دیدگاه درمانگر و درمانجو در «روانشناسی ترنسپرسونال» بهنحوی است که جایی برای قضاوت در موردِ تجارب دیگران وجود ندارد.
سامبر در این رابطه میگوید که درمانگر و مراجع، هر دو از تجربیات خاصی برخوردار هستند که هیچکدام از این تجارب، درست، غلط، سالم یا ناسالم محسوب نمیشوند.
تفاوت «رواندرمانی ترنسپرسونال» با سایر روشهای درمانی
رواندرمانی ترنسپرسونال- برخلاف برخی از روشهای درمانی- بهجای تمرکز بر افکار یا رویدادهای منفی، بر نکات مثبت تمرکز دارد؛ اینکه فرد چه مهارتهایی دارد که میتوان او را بابت آنها مورد تشویق قرار داد؟ یا اینکه او، پیش از این چه کارهایی کرده است که ارزش تمجید و تصدیق داشته باشند؟ این رویکرد باعث تقویت پتانسیل انسانی و پرورشِ مهارتها و قابلیتهای درونی شما میشود.
«رواندرمانی ترنسپرسونال» فرد را جدا از جهان نمیبیند، بلکه او را بخشی از «کُل» میداند که این مفهومی مرتبط با «روانشناسی وجودی» است. در «رواندرمانی ترنسپرسونال» افراد بهعنوان بخشی از محیط طبیعی خود در نظر گرفته میشوند؛ با این تعریف که همهی افراد، تحتتاثیرِ آن چیزی هستند که آنها را احاطه کرده است. بنابراین میتوان گفت هر چیزی که در اطرافِ انسان است، بر روانِ او تاثیر میگذارد. از این رو، با ایجاد تغییراتی برای بهتر کردن محیط اطراف خود یا بهبود یک ارتباط معنوی کلی، میتوانید وضعیتِ «محیط» و وضعیت «خود» را از طریق ایجاد تاثیرات مثبت بهبود بخشید.
هدف از «رواندرمانیِ نرنسپرسونال» چیست؟
وقتی تنها بر مشکلات خود تمرکز میکنیم، در نظر گرفتن یک تصویر فراتر یا بزرگتر، امری دشوار به نظر میرسد. این وضعیت میتواند از پیشرفتِ هر مهارتی جلوگیری کند و بهعنوان مثال، باعث شود که یک فردِ علاقهمند به هنر، دیگر انگیزهای برای خلق آثار هنری نداشته باشد؛ زیرا افسردگی یا اضطراب باعث میشوند که افکارِ یک هنرمند- در راستای نحوهی درک فعالیتِ هنری- مغشوش شود. افرادی که احساس میکنند شخصیتشان نادیده گرفته شده است یا از یک شخصیت معمولی برخوردار هستند، بهواسطهی مشاورهی ترنسپرسونال، میتوانند اعتمادبهنفس لازم را برای پیگیری آن علایق از دسترفته به دست آورند و بهسمت توسعهی فردی حرکت کنند.
همانطور که در ابتدای مقاله اشاره شد، مشاورهی ترنسپرسونال از ترکیبی از رویکردها استفاده میکند که شامل فلسفهی غرب و شرق، عرفان، رفتارگرایی و روانشناسی شناختی است. «رواندرمانی ترنسپرسونال» همچنین از مذاهب مختلف جهان تاثیر میپذیرد؛ زیرا از اثرگذاریِ دیگر فرهنگها در مورد رابطهی ذهن و بدن و بهبود سلامت جسمانی و روانی آگاه است. بنابراین، میتوان گفت که هدف از «رواندرمانی ترنسپرسونال»، افزایش درکِ خود و بهبود کیفیت کلی زندگی از طریق معنویت و خودشناسی است.
«رواندرمانی ترنسپرسونال» درمانی است که غالبا به بررسی آن دسته از چالشها و مشکلاتی میپردازد که با «هدف زندگی» و «بها دادن به خود» مرتبط هستند؛ این مشکلات عبارتند از:
اضطراب
افسردگی
اعتمادبهنفس ضعیف
بحران هویت
مشکلات رابطه
پرسشگری وجودی یا معنوی
تروما
استرس پس از حادثه (PTSD)
سوگ یا فقدان
ذکر این نکته ضروری است که عدم ثبات در رویکردهای «رواندرمانی ترنسپرسونال»، ممکن است حصولِ شواهد کلانِ مرتبط با این نظریه و میزان اثربخشی رواندرمانی را کاهش دهد.
آیا «روانشناسی ترنسپرسونال» شبهعلم محسوب میشود؟
شبهعلم فرآیندی از «تبیین» است که احتمالا یک رویکرد منطقی به حساب میآید، اما تحت حمایت تحقیقات یا روشهای علمی نیست. «تبیین»، شرحی برای یک پدیده یا رویداد- برحسب شرایط عِلّی آن- است.
تا امروز، تحقیق دربارهی «رواندرمانی ترنسپرسونال» محدود بوده است. این در حالی است که دیگر رویکردهای درمانی عمدتا تحت حمایتِ علم قرار گرفتهاند یا به عنوان «رویکردهای تجربی» در نظر گرفته شدهاند.
یک مطالعه در سال ۲۰۲۱، با بررسی ده بیمارِ مبتلا به «سرطان» نشان داد که «رواندرمانی ترنسپرسونال» یک رویکرد موثر برای درمان افسردگی در میان افرادی است که با بیماری سرطان زندگی میکنند.
همچنین در سال ۲۰۲۲، مطالعهای در مقیاس کوچک، از طریق بررسی بیماران مبتلا به «سرطان سینه» نشان داد که «رواندرمانی ترنسپرسونال» در کاهش علائم افسردگیِ مرتبط با این بیماری تاثیرگذار است.
سوالات متداول در مورد رواندرمانی ترنسپرسونال
اثربخشی «درمان ترنسپرسونال» تا چه میزان است؟
تحقیقات محدودی در مورد اثربخشی «رواندرمانی ترنسپرسونال» وجود دارد؛ اما برخی مطالعات نشان دادهاند که این نوع درمان برای افراد مبتلا به سایکوسیس (روانپریشی) اثربخش نخواهد بود.
«رواندرمانی ترنسپرسونال» چگونه عمل میکند؟
درمانگران فراشخصی، از تکنیکهای مختلفی استفاده میکنند تا از این طریق به مراجعان کمک کنند تا خودِ معنویشان را کشف کنند و «معنا» را به زندگی خویش بیفزایند. این نوع درمان مستلزم آن است که هم «درمانگر» و هم «درمانجو» دارای ذهنی باز، صادق و خودآگاه باشند.
طول درمانِ «رواندرمانی ترنسپرسونال» چه میزان است؟
«رواندرمانی ترنسپرسونال»- نسبت به دیگر روشهای درمانی- یک تکنیک درمانیِ غیررسمیتر محسوب میشود. درمانگر و مراجع میتوانند تعداد جلسات را با یکدیگر تعیین کنند. همچنین، این نوع درمان را میتوان با درمانها و تکنیکهای دیگر- مانند ذهنآگاهی و میانجیگری که معمولا طولانیمدت هستند- ترکیب کرد. با توجه به رویکرد جامع «رواندرمانی ترنسپرسونال»، مراجعان غالبا برای مدتی طولانی درگیر این نوع درمان خواهند بود. لازم به ذکر است که هیچ ساختار مشخصی برای یک جلسهی ترنسپرسونال وجود ندارد و درمانگران تلاش میکنند با بهرهگیری از تکنیکهای مختلف و خلاقانه، باعث رشد همهجانبهی مراجعان شوند.
یک درمانگر ترنسپرسونال باید از کدام ویژگیها برخوردار باشد؟
«رواندرمانی ترنسپرسونال» میتواند توسط مشاوران سلامت روان، مددکاران اجتماعی، روانشناسان و روانپزشکان ارائه شود. از آنجایی که روانشناسی ترنسپونال، ریشه در کار اولیهی روانشناسانی از جمله ویلیام جیمز و کارل یونگ دارد که عمیقا به جنبههای معنوی طبیعت انسان علاقهمند بودند، بنابراین درمانگرانی که این نوع درمان را ارائه میدهند- صرفنظر از اعتبار حرفهای خود- باید با نظریه یونگ آشنا و از تجربهی استفاده از شیوههای ذهنآگاهی و یک رویکرد همهجانبه برخوردار باشند.
طریقهی کارِ درمانگران ترنسپرسونال چگونه است؟
با توجه به عناصر معنوی موجود در «رواندرمانی ترنسپرسونال»، درمانگران آموزشدیدهی این نوع درمان را میتوان در مراکز پزشکی، مراکز معنوی، موسسات توانبخشی، دانشگاهها و مطبهای خصوصی یافت. درمانگران ترنسپرسونال از روشهای متعددی استفاده میکنند.
روشهای رایج در روانشناسی ترنسپرسونال
آگاهی از بدن و حرکت
آگاهی از بدن، به معنای میزان هوشیاری و ارتباط شما با بدنِ خود است. این نوع آگاهی بهعنوان احساس حرکت یا تنش اندامها از طریق اعصاب (kinesthesia) نیز شناخته میشود که بهنحوهی تشخیص بدن شما در یک مکان اطلاق میشود. این روش به شما میگوید که عضلات شما کجا و چگونه حرکت میکنند.
یادداشتبرداری (گزارشنویسی)
زمانی که نوجوان بودید، احتمالا یک دفتر خاطرات را زیر تشک خود پنهان میکردید. این دفترچه، فضایی سفید را در اختیار شما قرار میداد تا بتوانید بدون قضاوت یا مجازات، به ترسها و تقابل خود با وقایع اعتراف کنید. اما حالا، احتمالا پس از رسیدن به بزرگسالی، استفاده از دفترچه خاطرات را متوقف کردهاید ولی مفهوم و مزایای آن دفترچه همچنان پابرجاست. در روشِ «یادداشتبرداری» یا «گزارشنویسی»، شروع به نوشتن افکار و احساسات خود میکنید تا بتوانید آنها را واضحتر درک کنید. اگر با استرس، افسردگی یا اضطراب دستوپنجه نرم میکنید، داشتن یک دفترچهی خاطرات میتواند ایدهی خوبی باشد و به شما کمک کند تا کنترل احساساتتان را در دست گرفته و سلامت روان خود را بهبود بخشید.
تنفس آگاهانه
تنفس آگاهانه یا کنترل نفس، بر روی وضعیت روحی، عاطفی و جسمی فرد تاثیر میگذارد و دارای اثرات درمانی است. شواهد نشان میدهند که نفس کشیدنِ آگاهانه، از طریق تاثیرگذاری مثبت بر سیستم عصبیِ مرکزی، باعث آرامش و کاهش استرسِ مفید میشود. هنگامی که استرس دارید، تنفس شما سریع و کوتاه میشود و این امر، اکسیژن خون را کاهش میدهد. اما در نقطهی مقابل، هنگامی که بهآرامی و آگاهانه، نفسهای عمیق میکشید، در واقع این پیام را به مغز خود میرسانید که بر همهچیز مسلط هستید. این فرآیند باعث میشود تا «مغز» پیام مذکور را به بدن ارسال کرده و باعث ایجاد آرامش شود. بر اساس تحقیقات، تنفس آگاهانه میتواند قلیایی شدن PH خون، اثرات ضدالتهابی و بهبود وضع روحی را به همراه داشته باشد.
شفای کودک درون
تصور کنید که شما یک کودک پنجساله هستید و در حال بازی با همکلاسیهای مهدکودکِ خود هستید. اما در حین دویدن، زمین میخورید و بچههای دیگر، به شما میخندند. در حال حاضر، ممکن است کاملا به یاد نداشته باشید که چه اتفاقی افتاده است و حتی شاید خاطرتان نباشد که چه کسی آنجا بوده یا اینکه دقیقا چند ساله بودهاید؛ اما چیزی که به یاد میآورید، احساس شرم، اشک در چشمان و دردِ زانوی زخمیِ شماست. با وجود آنکه زخم زانوی شما بهبود یافته است، اما شما زخمها را به بزرگسالی کشاندهاید. در واقع، بیست یا پنجاه سال بعد، کودکِ پنجسالهی درونِ شما هنوز هم نمیتواند آنچه را که در زمین بازی اتفاق افتاده است رها کند؛ حتی اگر آن را دقیقا به خاطر نداشته باشد.
هنگامی که برای شفای کودک درون خود اقدام میکنید، گویی به گذشتهی عاطفی و ذهنیِ خود و آن رویداد آسیبزا برمیگردید. شما میتوانید احساس کودک درونی خود را از دیدگاه یک بزرگسال درک کنید. از این طریق، خودِ بزرگسالِ شما میتواند شروع به فعالسازیِ مکانیسمهای مقابلهای کند. شفای کودک درون، میتواند به ما کمک کند تا دردهای دیرینه خود را التیام بخشیم و به ما اجازه دهد دوباره بازی کنیم. با این کار، خلاقیت، شادی، اشتیاق و پتانسیل ما افزایش مییابد.
مزیت اساسی شفای کودک درون، رشدِ خودآگاهی است. با افزایش خودآگاهی، برخی از مزایای دیگرِ شفای کودک درون، ظاهر میشوند که عبارتند از:
درک اینکه چگونه ترومای گذشته بر رفتار فعلی شما تاثیر میگذارد
ایجاد مکانیسمهای مقابلهای سالم
ارتباط مجدد با علایق، رویاها و استعدادهایی که ممکن است کنار گذاشته باشید
احساس قدرت و کنترل زندگی خود
بهبود تنظیم هیجانی
افزایش عزت نفس، شفقت به خود و دیگران
مراقبهی ذهنآگاهی
ذهنآگاهی، نوعی مراقبه است که از فرد خواسته میشود تا در لحظهی کنونی «آگاه» و حاضر باشد. به جای آنکه به گذشته بپردازید یا از آینده بترسید، از طریق ذهنآگاهی میتوانید بر محیط اطراف و لحظهی حال تمرکز کنید. افراد میتوانند مراقبهی ذهنآگاهی را تقریبا در هر مکانی انجام دهند. به عنوان مثال، هنگام انتظار در صف فروشگاه مواد غذایی، شخص میتواند با توجه به محیط اطراف خود، از مناظر، صداها و بوهایی که تجربه میکند، «آگاه» شود.
تجسم هدایتشده (تخیل فعال)
تجسم هدایتشده، نوعی تکنیک تمدد اعصاب یا مدیتیشنِ متمرکز است؛ تکنیکی که از طریق تمرکز روی یک جسم، صدا یا تجربهای خاص و بهمنظور آرامکردن ذهن انجام میشود. در تکنیک «تجسم هدایتشده» به یک مکان یا سناریوی آرام میاندیشید تا از طریق ذهنآگاهی، حالتی آرامشبخش ایجاد کنید.
یوگادرمانی
یوگادرمانی مجموعهای از حرکات و تکنیکهای تنفسی است که در بهبود بیماریهای خاص موثر است. این روش، در درمان آسیبهای جسمی و روحی و البته درد و رنج موثر است. هدف یوگادرمانی، هماهنگ کردن بخشهای مختلف بدن است تا در پرتو آن، شادابی و تندرستی حاصل شود. بر اساس مطالعات انجامشده، یوگا میتواند باعث درمان برخی بیماریها مانند تیروئید، دیابت، آرتروز، سندرم تخمدان و میگرن شود.
تعیین هدف
«تعیین هدف» علاوه بر اینکه میتواند در زمینههای مختلف زندگی بسیار مفید باشد، میتواند به شما کمک کند تا با مشکلات عاطفی و رفتاریِ خود روبرو شوید، با دوستان قدیمی خود مجددا ارتباط برقرار کنید، به دنبال شغل جدید بگردید یا بهسادگی پسانداز کنید.
رویکرد «تعیین هدف» عمدتا از طریق چهار مرحله انجام میشود:
هدف خود را مشخص کنید.
یک نقطه شروع را انتخاب کنید.
مراحل لازم را برای رسیدن به هدف مشخص کنید.
اولین قدم را بردارید و شروع کنید.
رویاپردازی
در طول یک جلسهی رویاپردازی، در حالی که «فردِ رویابین» در حال به اشتراک گذاشتن رویا است، درمانگر ممکن است برای جمعآوری اطلاعات- تا حد امکان- سوالات متعددی را مطرح کند. پس از این مرحله، درمانگر هرگونه واکنش فرد را نسبت به محتوا، نمادها یا تصاویرِ موردبحث به اشتراک میگذارد.
گشتالت
«گشتالت» اصولا بر لحظهی حال متمرکز است. در این رویکرد، مراجعان خواهند آموخت که چگونه با درون خود سازگار شوند، گذشته را رها کنند و با لحظهی حال درگیر شوند. کلمهی gestalt یک واژهی آلمانی است که بهمعنی «شکل، قالب» یا «کل» است. بهعبارت دیگر، «گشتالتتراپی» روی تمامیتِ فرد تمرکز دارد. بنیانگذاران گشتالت معتقد بودند که باید انسانها را بهعنوان یک «کُل» در نظر بگیریم و نه فقط بهعنوان تکههای تقسیمشده از یک کُلِ منسجم. تمرینات گشتالت نیز بهطور کلی، بر احساس فرد در هر لحظه متمرکز است. افراد از طریق این تکنیک میتوانند مسائل درونی یا تنشهای حلنشده را برطرف کنند.
اِبرازآموزی (جراتآموزی)
این تکنیک بهمنظور تغییر الگوهای ارتباطی و تعاملهای کلامی و غیرکلامی افراد انجام میشود؛ بهطوریکه مراجع بتواند به ابراز هیجان، بیان عقاید و طرح اولویتهای خود بهشیوهای مناسب بپردازد. ابرازآموزی یا جراتآموزی بر بیان جملات بر پایهی ضمیرِ «من» و بیان عقاید و احساسات بهشیوهای مطمئن- اما نه پرخاشگرانه- تمرکز دارد. ابرازآموزی به افراد آموزش میدهد که چگونه با موقعیتهای پُرتنش یا موقعیتهای ناخوشایند برخورد کنند، بدون اینکه با آن موقعیتها «درگیر» شوند. این تکنیک به شما این اعتمادبهنفس را میبخشد تا بدون اضطراب یا نگرانی با هر نوع موقعیتی مواجه شوید؛ موقعیتهایی از قبیل:
درخواست افزایش حقوق
برخورد با یک همکار ناخوشایند یا تنشجو
برقراری تماسهای تلفنی معوقه
برخورد با یکی از بستگان یا والدین زورگو
شفافسازی ارتباط با یک دوست سمی
صحبت در جمع
برقراری ارتباط با همسر یا شریک زندگی
ارائهی ایده در جلسات کاری یا در محیطهای آموزشی
مصاحبهی کاری
رگرسیوندرمانی
رگرسیوندرمانی، یک رهیافت درمانی است که بر حل اتفاقات مهم گذشته- که ممکن است بر روی بهزیستی روانی و عاطفیِ فرد تاثیرگذار باشد- تمرکز می کند. درمانگرانی که از این روش استفاده میکنند، معتقد هستند که این روش میتواند به افرادی که از فوبیا، افسردگی یا مشکلات رابطهای رنج میبرند، کمک کند. رگرسیوندرمانی به حوزههای متضاد و جنبههای منفی بالقوه در زندگی فرد میپردازد. هدفِ این رویکرد، شناسایی عواملِ ایجادکنندهی عواطف منفی و از بین بردن آنهاست تا در نتیجهی آن، فرد به یک شناخت بهتر- نسبت به عواطف منفی خویش- دست یابد.
معمولا دورههای رگرسیون درمانی در پنج مرحله صورت میگیرند:
آمادهسازی
اجرای تکنیکهای رگرسیون
توضیح و از بین بردن عواطف سرکوبشدهی قبلی
یادگیری یا برنامهریزی مجدد بخش نیمههوشیار
پایانِ دوره
تخیل و شهود
طبق تعریف، «تخیل» توانایی فرد برای شکل دادن و توسعهی مفاهیم، تصاویر و حتی احساسات در ذهن خود است. «تخیل» غالبا بهعنوان یک ابزار خلاقانه برای پاسخ به خواستهها و مقاصد شخصی استفاده میشود.
از سوی دیگر، مفهوم «شهود» عمدتا بهعنوان توانایی فرد برای کسب دانش نسبت به چیزی است که بدون دلیل یا مدرک، شناخته یا فهمیده میشود. «شهود» غالبا بهعنوان بینش یا احساس درونی ما نیز شناخته میشود. شهود، زمانی وارد عمل میشود که یک فرد، خود را در موقعیتی قرار میدهد که نیاز به تصمیمگیری دارد. «شهود» تا حدی به احساس فرد نسبت به موقعیت، مرتبط است؛ به همین دلیل است که بسیاری از افرادی که از شهود برای تصمیمگیری استفاده میکنند، تنها بهواسطهی یک احساس خوب یا یک احساس بد- نسبت به برخی موقعیتها- به تصمیمگیریهای خاص روی میآورند.
هنردرمانی
با استفاده از تکنیکهای هنردرمانی، مراجع میتواند نمادهایی را ترسیم یا نقاشی کند که منعکسکنندهی ویژگیهای شخصیتی خاص یا احساسات بنیادین در ضمیر ناخودآگاه او باشد؛ چیزی که باعث فرافکنی (برونافکنی) میشود. مطالعات نشان دادهاند که استفاده از هنر میتواند به کاهش استرس مراجع کمک کند. «انجمن هنردرمانی آمریکا» این روش را اینگونه شرح میدهد: «هنردرمانی، راهی برای سلامت روح و روان شماست.»
هنردرمانی با بهرهگیری از پروسهی خلق اثر، میتواند روح و روان، جسم و سلامت عاطفی شما را بهبود بخشد. طراحی، نقاشی، رنگآمیزی، مجسمهسازی یا کلاژ، از جمله تکنیکهایی هستند که در این روش مورد استفاده قرار میگیرند. از طریق اثر هنری خلقشده توسط بیمار، میتوان آنالیز کرد که او چه حسی دارد؟ با این کار میتوان روحیات، رفتارها، عواطف و تفکر بیمار را مورد بررسی قرار داد.
بهبودی از طریق موسیقی
این رویکرد درمانی میتواند شامل رقصیدن و گوش دادن به موسیقی در راستای بهبود و رشد باشد. بهرهگیری از موسیقی- بهخصوص در افرادی با خلاقیت بالاتر- بهطور قابلتوجهی مفید خواهد بود.
هیپنوتیزمدرمانی
هیپنوتیزمدرمانی، رویکردی است که از آرامش، تمرکز و توجه شدید- در راستای دستیابی به حالت هوشیاری یا ذهنآگاهی بالا- بهره میگیرد. به زبانی سادهتر، هیپنوتیزمدرمانی، فرد را در حالت «خلسه» یا «تغییر وضعیت آگاهی» قرار میدهد. این نوع درمان میتواند به کاهش انواع مشکلات مانند ناراحتی روانی، فوبیا، عادات ناسالم یا خطرناک (سیگار کشیدن، اعتیاد به الکل و…) کمک کند. هدف از هیپنوتیزمدرمانی، ایجاد تغییر مثبت در افراد است.
تعالی معنوی (spiritual transcendence) به چه معناست؟
«تعالی» به معنای بالا رفتن از یک مرتبه، به حالت برتر و مشخصا به معنای فراتر رفتن از تجربهی بشری است. Transcendence از پیشوند لاتین -trans به معنای «فراتر» و کلمهی scandar به معنای «بالا رفتن» گرفته شده است. وقتی به تعالی دست یابید، در واقع از محدودیتهای معمولی فراتر رفتهاید.
«تعالی معنوی» به تجربهی ادراکشده از امر قدسی اشاره دارد که بر ادراک از خود، احساسات، اهداف و تواناییها اثرگذار خواهد بود و از این طریق باعث فراتر رفتن افراد از مرتبهی مشکلات خواهد شد. افراد متعالی، تجربهی ذهنی قوی از امر قدسی دارند که این، بر ادراک آنها تاثیر میگذارد و به آنها کمک میکند تا از مشکلات عبور کنند.
«رابطهی جنسی» به منزلهی یک «تجربهی متعالی»
در روانشناسی ترنسپرسونال، «تجارب متعالی» حالات خاصی هستند که در آنها، چیزهای معمولی نسبت به آنچه که به نظر میرسند، فراتر میروند. از دیدگاه خلاقانه، این تجربه ممکن است فرد را به تولید آثار بدیع یا تخیلی، چه در قالب شعر، داستان، خاطرات یا سایر آثار هنری ترغیب کند. لحظات یا روشهای متعددی وجود دارند که «تجارب متعالی» در بستر آنها رخ میدهند و «رابطهی جنسی» یکی از آنهاست. برخی از افراد- در قالب روابط جنسی- تنها یک مرتبه با تجربهی متعالی- روبرو میشوند؛ در حالی که برخی دیگر از افراد، چندین مرتبه با چنین تجربهای روبرو میشوند.
تجارب متعالی در طول رابطهی جنسی به احساس آرامش عمیق ختم میشود و این اطمینان را به فرد میبخشد که مشکلات حلشدنیست و چیز دشواری وجود ندارد. این حس عمیق آرامش در برخی از افراد، میتواند منجر به نوعی «ابرقدرت (shapeshifting)»، ارتباط با «راهنمای روحی»، «حضور کامل در لحظه»، «آگاهی کیهانی»، «تجربیات خروج از بدن» و «بازگشت به زندگی گذشته» شود. همچنین حس مذکور میتواند به رویاپردازی و درک عمیق و شفابخشی منجر شود.
شما در طول رابطهی جنسی با فردی که به او علاقه دارید و اهمیت فراوانی برای او قائل هستید، ممکن است احساس کنید که به عرصهای پا گذاشتهاید که دغدغههای ذهنیتان رنگ باخته و احساس «سرخوشی» و «خوشبختی» جایگزین آن شده است.
زمانی که رابطهی جنسی باعث ایجاد این حالت تغییریافتهی آگاهی و درگیر شدن در واقعیتهای جدید و متفاوت میشود، توضیح دادن دربارهی آن دشوار میشود؛ زیرا در این صورت رابطهی جنسی با شدتی بیشتر، به امری بسیار درونی مبدل میشود. با این حال، کسانی که این حالت را تجربه کردهاند، احساس خود را اینگونه توصیف میکنند: در چنین حالتی، گویی به مکانی منتقل شدهاند که هرگز به آنجا نرفتهاند.
رابطهی جنسی علاوه بر اینکه برای بقا و تعالی ضروری است، میتواند نیروی محرکهی خلاقیت باشد. رابطهی جنسی، نوعی تمرین معنوی است؛ درست مانند یوگا، مطالعه یا ورزش که فرد را دنیایی فراتر منتقل میکند. هر فرد- به احتمال زیاد- احساس نشئهی شادی را در طول یا بعد از رابطهی جنسی تجربه کرده است. این احساس بسیار فراتر از قلمرو فیزیکی است. به همین علت، بهترین یا واضحترین رویاها عمدتا در طول خوابهای عمیقِ بعد از رابطهی جنسی پدید میآیند.
چیزی که در مورد «تجارب متعالی» در حین رابطهی جنسی اهمیت دارد این است که اجازه دهید موقعیتها یا احساسات، فرصت آشکار شدن پیدا کنند. به عبارتی دیگر، در طول رابطهی جنسی به آنچه در گذشته احساس کردهاید و به احساسات یا کارهایی که باید در آن لحظه انجام دهید، فکر نکنید. «تمرکز بر لحظهی حال» در طول این تجربهی معنوی بسیار مهم است؛ زیرا تنها در این صورت است که افراد میتوانند از احساسات فیزیکی فراتر رفته و در عوض به جنبهی معنوی منتقل شوند که این خود میتواند به دگرگونی عمیقی منجر شود.
خلاصه
«روانشناسی ترنسپرسونال» مفهومی است که مفاهیم روانشناختی سنتی را با معنویت ترکیب میکند و تجارب فردی را ارائه می دهد.
در حالی که تعیین اثربخشی «روانشناسی ترنسپرسونال» به دلیل انواع روشهای مورد استفاده دشوار است، اما این نوع درمان ممکن است گزینهی مناسبی در جهت یافتن هدف زندگی، کشف هویت و تسکین احساس گمگشتگی باشد.
آبراهام مزلو باور داشت که نقش «روانشناسی ترنسپرسونال» این است که «عرصههای دورترِ طبیعت انسان» را کشف کند. این یکی از علل جذابیتِ «روانشناسی ترنسپرسونال» است.
اگرچه «روانشناسی ترنسپرسونال» عمدتا در قالب روانشناسیِ سنتی مورد بررسی قرار نمیگیرد، اما با این وجود، مشاهدات نشان میدهند که اقبال و توجه عموم افراد به این دیدگاه، روزبهروز در حال افزایش است.
«رواندرمانی ترنسپرسونال» درمانی است که عمدتا بر آن دسته از چالشها و مشکلاتی تمرکز میکند که با «هدف زندگی» و «بها دادن به خود» مرتبط هستند؛ مشکلاتی از قبیل: اضطراب، افسردگی، اعتمادبهنفس ضعیف، بحران هویت، مشکلات رابطه، پرسشگری وجودی یا معنوی، تروما، استرس پس از حادثه (PTSD)، سوگ یا فقدان.
تحقیقات جدید نشان دادهاند که «رواندرمانی ترنسپرسونال» یک رویکرد موثر برای درمان افسردگی در افرادی است که با بیماری سرطان دستوپنجه نرم میکنند. همچنین مطالعات در مورد بیماران مبتلا به «سرطان سینه» نشان داد که «رواندرمانی ترنسپرسونال» در کاهش علائم افسردگیِ مرتبط با این بیماری اثرگذار است.
موسیقیدرمانی، مدیتیشن و هیپنوتیزم و… همگی میتوانند بخشی از درمان ترنسپرسونال باشند، همانطور که رویکردهای رفتاریِ سنتی میتوانند بخشی از این نوع درمان محسوب شوند.
با توجه به رویکرد جامع «رواندرمانی ترنسپرسونال»، مراجعان اغلب برای مدتی طولانی درگیر این نوع درمان خواهند بود.هیچ ساختار مشخصی برای یک جلسهی درمانی ترنسپرسونال وجود ندارد و درمانگران تلاش میکنند با بهرهگیری از تکنیکهای مختلف و خلاقانه، باعث رشد همهجانبهی مراجعان شوند.
درمانگرانی که «رواندرمانی ترنسپرسونال» را ارائه میدهند- صرفنظر از اعتبار حرفهای خود- باید با نظریهی یونگ آشنا و از تجربهی استفاده از شیوههای ذهنآگاهی و یک رویکرد همهجانبه برخوردار باشند.