بدعهدی با خودمان
همه ما این تجربه را داریم که یک برنامهریزی یا تصمیمی گرفته و با خودمان عهد بستهایم که به سرانجام برسانیم، ولی در یکی از مراحل آن حتی بعضی اوقات قبل از شروع، به قول معروف پا پس کشیده و انجام ندادهایم، حال یا دلیل و بهانهای داشته یا نداشتهایم.
این رفتار به نظر خیلی عادی و ساده به نظر میرسد که اکثر ما حتی به صورت روزمره ممکن است انجام دهیم. در واقع تداوم این رفتار باعث شده پی به اهمیت آن نبریم که بخواهیم روی آن تمرکز کنیم و به دنبال تأثیرات این بدقولی روی خودمان باشیم.
اهمیت این رفتار را میتوان با این پرسش توضیح داد که چه حسی در ما ایجاد میشود وقتی کسی نسبت به حرف یا قراری که با ما گذاشته است، بدقولی میکند یا بیاهمیت از کنار آن میگذرد؟ مطمئناً از او رنجیدهخاطر میشویم و احساس ناخوشایندی به ما دست میدهد، مخصوصاً وقتی بارها این عملش را تکرار کند و بهانه و دلیل خاصی برای این کارش نداشته باشد. احساس میکنیم طرف برای ما ارزشی قائل نمیشود و ما در اولویت او نبودهایم. حالا اگر این رفتار را با خودمان داشته باشیم، احساس سرخوردگی، بیارادگی، سستی، بیکفایتی، ارزشمندنبودن، ناکافی بودن، در اولویت نبودن، مهم نبودن و لاقیدی به طور تدریجی در ما ایجاد میشود و، چون همه اینها احساسات خوبی نیست، ما نمیتوانیم آنها را قبول کنیم، کمکم در ناخودآگاه ما ریشه میدواند، جا خوش میکند و دیگر در دسترس ما نیست. این احساسات ناخوشایند از ضمیر ناخودآگاه در تصمیمات ما متبلور میشود، نقش بازی میکند و کمکم انعکاس این احساسات بد را در برخورد دیگران با خودمان هم میبینیم. دیگران هم طوری رفتار میکنند که انگار ما اولویت و ارزشی برایشان نداریم، بنابراین به ما وفادار نمیمانند و به قول و قرارهایشان در مقابل ما پایبندی نشان نمیدهند.
تقصیر خودمان است
این تغییرات را کمکم در بسیاری از روابطمان از جمله روابط دوستی، کاری، خانوادگی، تحصیلی و زناشویی مشاهده میکنیم. اینجاست که ما احساس نارضایتی یا احساس خلأ در بسیاری از وجوه زندگی میکنیم. غافل از اینکه این نارضایتی که از بیرون با آن مواجه هستیم، انعکاسی از نارضایتی از خودمان است. اینکه برای پرورش و رشد خودمان تلاشی نکردهایم و برنامهها و تصمیماتمان را به پایان نرساندیم تا محصولی از کوششمان به دست بیاوریم و احساس با اراده بودن و باارزشی را به خودمان هدیه دهیم. اگر ما برای رسیدن به خواستههایمان برنامه نداشته باشیم یا وقت و زمانی اختصاص ندهیم، زیرمجموعه اهداف و برنامه اطرافیان میشویم.
خودمان را تحویل بگیریم
یکی از روشهای دوستداشتن و احترام به خود همین است که به وعدهها و قولهایی که به خودمان میدهیم، پایبند باشیم و برنامهها و تصمیمهایمان را اجرایی کنیم.
این امر دو وجه دارد؛ یکی اینکه با عمل به قول و تصمیم و برنامههایمان برای خودمان ارزش قائل میشویم و خود را در اولویت قرار میدهیم و دوم اینکه با به سرانجام رساندن آنها دستاورد جدیدی به دست میآوریم و بر علم و دانش، ثروت و سلامت جسم و روان ما افزوده میشود.
پیشنهاد میشود برای اینکه رضایت بیشتری از زندگی و روابطمان داشته باشیم، حال خودمان را خوب کنیم. در ابتدا یک لیست از کارهای نیمه تمام خود تهیه کنیم و با قدرت به اتمام برسانیم.
در گام بعدی آرزوها و خواستههای خود را هر چند از زمانهای دور مانده باشد، بنویسیم و برنامهای برای اجرایی شدنشان بریزیم و به سرانجام برسانیم و از این دستاوردهایمان لذت ببریم. احساس هدفمند بودن جزو بهترین احساسات انسانی است و بر تمام وجوه زندگی و روابطمان تأثیر شگرفی میگذارد.
همه ما این تجربه را داریم که یک برنامهریزی یا تصمیمی گرفته و با خودمان عهد بستهایم که به سرانجام برسانیم، ولی در یکی از مراحل آن حتی بعضی اوقات قبل از شروع، به قول معروف پا پس کشیده و انجام ندادهایم، حال یا دلیل و بهانهای داشته یا نداشتهایم.
این رفتار به نظر خیلی عادی و ساده به نظر میرسد که اکثر ما حتی به صورت روزمره ممکن است انجام دهیم. در واقع تداوم این رفتار باعث شده پی به اهمیت آن نبریم که بخواهیم روی آن تمرکز کنیم و به دنبال تأثیرات این بدقولی روی خودمان باشیم.
اهمیت این رفتار را میتوان با این پرسش توضیح داد که چه حسی در ما ایجاد میشود وقتی کسی نسبت به حرف یا قراری که با ما گذاشته است، بدقولی میکند یا بیاهمیت از کنار آن میگذرد؟ مطمئناً از او رنجیدهخاطر میشویم و احساس ناخوشایندی به ما دست میدهد، مخصوصاً وقتی بارها این عملش را تکرار کند و بهانه و دلیل خاصی برای این کارش نداشته باشد. احساس میکنیم طرف برای ما ارزشی قائل نمیشود و ما در اولویت او نبودهایم. حالا اگر این رفتار را با خودمان داشته باشیم، احساس سرخوردگی، بیارادگی، سستی، بیکفایتی، ارزشمندنبودن، ناکافی بودن، در اولویت نبودن، مهم نبودن و لاقیدی به طور تدریجی در ما ایجاد میشود و، چون همه اینها احساسات خوبی نیست، ما نمیتوانیم آنها را قبول کنیم، کمکم در ناخودآگاه ما ریشه میدواند، جا خوش میکند و دیگر در دسترس ما نیست. این احساسات ناخوشایند از ضمیر ناخودآگاه در تصمیمات ما متبلور میشود، نقش بازی میکند و کمکم انعکاس این احساسات بد را در برخورد دیگران با خودمان هم میبینیم. دیگران هم طوری رفتار میکنند که انگار ما اولویت و ارزشی برایشان نداریم، بنابراین به ما وفادار نمیمانند و به قول و قرارهایشان در مقابل ما پایبندی نشان نمیدهند.
تقصیر خودمان است
این تغییرات را کمکم در بسیاری از روابطمان از جمله روابط دوستی، کاری، خانوادگی، تحصیلی و زناشویی مشاهده میکنیم. اینجاست که ما احساس نارضایتی یا احساس خلأ در بسیاری از وجوه زندگی میکنیم. غافل از اینکه این نارضایتی که از بیرون با آن مواجه هستیم، انعکاسی از نارضایتی از خودمان است. اینکه برای پرورش و رشد خودمان تلاشی نکردهایم و برنامهها و تصمیماتمان را به پایان نرساندیم تا محصولی از کوششمان به دست بیاوریم و احساس با اراده بودن و باارزشی را به خودمان هدیه دهیم. اگر ما برای رسیدن به خواستههایمان برنامه نداشته باشیم یا وقت و زمانی اختصاص ندهیم، زیرمجموعه اهداف و برنامه اطرافیان میشویم.
خودمان را تحویل بگیریم
یکی از روشهای دوستداشتن و احترام به خود همین است که به وعدهها و قولهایی که به خودمان میدهیم، پایبند باشیم و برنامهها و تصمیمهایمان را اجرایی کنیم.
این امر دو وجه دارد؛ یکی اینکه با عمل به قول و تصمیم و برنامههایمان برای خودمان ارزش قائل میشویم و خود را در اولویت قرار میدهیم و دوم اینکه با به سرانجام رساندن آنها دستاورد جدیدی به دست میآوریم و بر علم و دانش، ثروت و سلامت جسم و روان ما افزوده میشود.
پیشنهاد میشود برای اینکه رضایت بیشتری از زندگی و روابطمان داشته باشیم، حال خودمان را خوب کنیم. در ابتدا یک لیست از کارهای نیمه تمام خود تهیه کنیم و با قدرت به اتمام برسانیم.
در گام بعدی آرزوها و خواستههای خود را هر چند از زمانهای دور مانده باشد، بنویسیم و برنامهای برای اجرایی شدنشان بریزیم و به سرانجام برسانیم و از این دستاوردهایمان لذت ببریم. احساس هدفمند بودن جزو بهترین احساسات انسانی است و بر تمام وجوه زندگی و روابطمان تأثیر شگرفی میگذارد.
منبع: روزنامه جوان